موضوع : مهارت های روانی در ورزش
مهارتهای روانی
ویژگی های ذاتی یا آموخته شده ای هستند که موفقیت ورزشکار را ممکن می سازد یا احتمال آنرا افزایش می دهد اعتماد به نفس، کنترل تمرکز، کنترل انگیختگی و اضطراب نمونه این مهارتهاست. این مهارتها را همه می توانند بیاموزند و تمرین کنند و با دستیابی به آمادگی روانی عملکرد خود را بهتر کنند.
تنظیم انگیختگی
همیشه بهترین عملکرد ورزشکار زمانی ایجاد می شود که او در بهترین وضعیت انگیختگی باشد. انگیختگی عبارت است از فعال شدن عمومی فیزیولوژیکی و روانی مانند: افزایش ضربان قلب و تنفس و افزایش هشیاری و توجه.
وقتی بی حوصله یا در حال استراحت یا خواب هستیم، انگیختگی مان کم است. وقتی هیجان زده، عصبانی یا مضطرب می شویم انگیختگی مان زیاد می شود. اگر انگیختگی مناسب کاری باشد که در دست داریم آن کار به نحو مطلوب انجام می شود. اگر زیاد باشد دچار اضطراب می شویم و اگر کم باشد کار را به حد لازم جدی نمی گیریم. مانند وقتی که حریف ضعیفی در پیش داریم. گاهی اوقات به همین دلیل حریف های ضعیف بر حریف های قوی چیره می شوند.
کنترل اضطراب در ورزش
اضطراب در ورزش
همه موقعیت های مهمی که در آن مورد آزمایش قرار می گیریم ممکن است ما را دچار اضطراب کند. این موقعیت ها ممکن است شرکت در امتحانات آخر سال مدرسه، ملاقات با یک شخصیت مهم، ایراد سخنرانی، شرکت در مصاحبه برای استخدام یا شرکت در یک مسابقه مهم ورزشی باشد.
جسم بدون توجه به علت در همه موقعیت های اضطراب زا به یک صورت واکنش نشان می دهد. نگرانی فقط در ذهن نیست بنابراین وقتی ذهن نگران است جسم هم واکنش هایی نشان می دهد: افزایش ضربان قلب و آهنگ تنفس، افزایش تنش عضلات، احساس خستگی، تحریک پذیری، خشک شدن دهان، عرق کردن و سرد شدن کف دستها، دلشوره، تمایل به دفع ادرار، برافروختگی چهره، لرزش صدا، تهوع، افزایش فشار خون از نشانه های جسمانی اضطراب است. بعضی از علامت های ذهنی اضطراب هم عبارتند از احساس سردرگمی، فراموش کردن جزئیات، ناتوانی در تمرکز کردن، توسل جستن به عادت های گذشته و ناتوانی در تصمیم گیری. التبه اگر همه اینها با هم به سراغ کسی بیاید کارش مختل می شود. ولی اغلب، بعضی از این علامت ها احساس می شوند. اضطراب تأثیرات متفاوتی در افراد متفاوت می گذارد. لذا تفاوتهای فردی باید در نظر گرفته شوند و همه ورزشکاران از چگونگی تأثیر اضطراب بر خود و عملکردشان آگاه باشند.
روان شناسی ورزش
ورزشکاران ما به روانشناس احتیاج دارند و روانشناسان ما به ورزش.......
کاهش اضطراب
پیش از شروع مسابقات، از برنامه رقابتها آگاهی یافته و به جمع آوری اطلاعات، پیرامون محل و شرایط مسابقه بپردازید. اطمینان حاصل كنید كه با مربی خود هماهنگی داشته و ابهامی در فهم معنی دقیق توصیهها و گوشزدهای وی كه بعضا به صورت علائم و رموز خاصی میباشند، ندارید. از تكنیكهای ریلاكسیون عضلانی كه به احساس آرامش و رفع خستگی عضلانی میانجامد استفاده كنید. به منظور ریلاكسیون میتوان با استفاده از تكنیك "تصویر سازی ذهنی " به تصور شرایط و مناظری دلپذیر و آرامش بخش با تمام جزئیات آن پرداخت.از دیگر روشهای موجود، تكنیك " ریلاكسیون پیشرونده عضلانی " است كه طی آن میبایست عضلات بدن را بر اساس ترتیب مشخص از سمت پاها و به بالا و یا بالعكس به مدت چند ثانیه تا حدممكن منقبض نگاه داشته و سپس رها نموده و با تمركز بر روی عضلات مورد نظر، آنها را تا حد امكان، شل و ریلاكس نمود چنین روندی، علاوه بر ایجاد احساس آرامش، شادابی، رفع خستگی عضلانی نیز خواهد انجامید.
تصویر سازی ذهنی
انجام تمرینات بدنی به ایجاد و تقویت مسیرهای عصبی ویژهای میان عضلات و مغز میانجامد كه نهایتا باعث كنترل مؤثر مغز بر روی حركات و تواناییهای عضلات مربوط میشوند. اساس تكنیك "تصویر سازی ذهنی" بر این نكته جالب استوار است كه تمرین و تقویت مسیرهای عصبی فوق از طریق تمرینهای ذهنی نیز میسر و در عین حال بسیار مؤثر میباشد. به منظور انجام آرام و بی سر و صدا، به راحتی بر روی تخت دراز كشیده و شرایط مسابقه را با تمام جزئیات آن مانند محیط ورزشگاه، تماشاچیان و سر و صدای آنها، دمای هوا و احساسی كه از پوشیدن لباس ورزشی دارید تصور نمائید، سعی كنید خودتان را از درون خودتان ببینید و نه از نگاه یك نظارهگر خارجی، در چنین شرایطی در تصور خود با تمركز بر روی ارتقاء تكنیك و عملكرد و با هدف ارائه واكنشهای مناسب، شروع به رقابت نمایید.
روانشناسی ورزش
روانشناسی ورزشی شاخهای از روانشناسی و علوم ورزشی است كه در ارتباط تنگاتنگ با سایر علوم مرتبط در جهت دستیابی به سلامت و حفظ آن و نیز ارتقاء سطح عملكرد ورزشكاران در تمرینات و رقابتهای حرفهای، فعالیت مینماید، روانشناسی ورزشی، خصوصا در سطوح قهرمانی و رقابتهای بین المللی، از اهمیت انكار ناپذیری در كمك به تنظیم و جهتگیری انرژی ورزشكار، برخوردار بوده و بسیاری از ورزشكاران در سطوح جهانی با استفاده از تكنیكها و مهارتهای این رشته و نیز بهرهگیری از مشاورهها و راهنماییهای روانشناس ورزش، تمامی انرژی جسمانی و روانی خود را به منظور ارائه بهترین عملكرد خود در رقابتها به كار میگیرد.
احساسهای مخرب
بزرگی یک انسان به اندازه چیزی است که می تواند او را خشمگین کند !
سالها است که انستیتو اندیشه و زندگی به همت گروهی از صاحب نظران رشته های روان شناسی و متخصصین رفتار های انسانی با همراهی Dalia lama و پیش کسوتان مکتب بودائی گردهمائی های سالیانه ی خود را به چاره جوئی پیرامون مشکلات احساسی بشر اختصاص داده اند و به بررسی علمی آنها پرداخته اند. کتاب Destructive Emotions نوشته Daniel Goleman فشرده ای از کنفرانس هشتم این گروه را در سال 2000 گزارش می کند که در هندوستان و با شرکت Dalia lama برگذار شده است :
بشر 6 نوع پریشانی روانی دارد:
1 – وابستگی واعتیاد ، اشتیاق ، طلبیدن Attachment & craving
2 – خشم و نفرت Anger, Hatred
3 – بیهوده پنداری و جهالت Ignorance & Delusion
4 – غرور Pridefulness
5 – شک و تردید های پریشان کننده
6 – باورهای پریشان کننده
در این مبحث به خشم و نفرت می پردازیم چرا که مهمترین و دردناک ترین آسیب ها را به ساختار زندگی انسان وارد می کند.
افسردگی
افسردگی بعنوان یک بیماری زمانی باید مورد توجه شما قرار گیرد ،
اگر ۵ علامت از علائم زیر در شما وجود دارد:
۱ـ طول دوران افسرده بودن شما از دو هفته فراتر رود
۲ـ احساس غمگینی ، بغض کردن ، کم طاقتی و ناامیدی در این مدت با شما همراه باشد .
۳ـ به مطالبی که قبلا مورد علاقه شما بوده علاقه و توجهی نداشته باشید .
۴ـ خواب و خوراک شما بهم ریخته باشد ، یا بیش از اندازه می خورید و می خوابید و یا خوا ب و خوراکتان کم شده است .
۵ـ تمایل به روابط جنسی در شما کاهش یافته است .
۶ـ میزان انرژی شما کاهش یافته و حوصله هیچ کاری را ندارید .
۷ـ با احساس ناامیدی و بی ارزشی به دنیا و خودتان نگاه می کنید .
۸ـ تمرکز حواس خود را از دست داده اید .
۹ـ به مرگ بیش از اندازه می اندیشید یا در شما علاقه به نابودی کم کم پدیدار می شود .
۱۰ـ کاهش یا افزایش وزن چشم گیری در یکماه گذشته داشته اید.
در اینصورت حتما باید برای درمان بیماری افسردگی بشتابید . بیماری افسردگی دام
مرگ زایی است بر سر راه انسانها که تشخیص و درمان بموقع آنگره گشای امروز و پیشگیر عوارض نابود کننده آینده خواهد بود .
اسیب روانی اینترنت
جهان از ریزترین ذراتش كه تا به حال بشر توان دیدن آن را یافته تا دورترین كهكشان ها، نمونه بارزی از حركت و پویایی است. پویایی نیاز به خلاقیت دارد. روزگاری پدران ما این خلاقیت را در رادیوهای ترانزیستوری شاهد بودند و امروز ما در دنیای دیجیتال. شاید هم فردا فرزندان ما در دنیای پرتوهای عجیب و غریب.
آنچه موجب تمایز میان عصر حاضر با سایر برگ های تاریخ زندگی بشر گردیده، فن آوری و تبادل اطلاعات می باشد و دنیای دیجیتال توان تبادل اطلاعات را بسیار افزایش داده است.
اگر بیش از ماهی ?? ساعت به اینترنت وصل می شوید بی آنكه كار خاصی جز پرسه زدن و چت كردن داشته باشید می بایست از تعداد این ساعت ها كم كم بكاهید تا در یك برنامه زمان بندی سه ماهه دست كم نیمی از این زمان را كم كنید.
اینترنت جز فضایی مجازی چیز دیگری نیست. فضایی پر از خالی! اما همین دنیای مجازی آنقدر توانمند و انعطاف پذیر هست كه ما را به آسانی با گل فروشی سر خیابان، FAST FOOD های بی محتوا و پرزرق و برق سطح شهر، مدرسه بچه ها، سایت های خبری و… متصل می كند. چه كسی فكر می كرد روزی فرا برسد كه تنها با كلیك چند گزینه بتوان نامه ای را از یك نیمكره به نیمكره دیگر زمین آن هم در زمانی در حد دقیقه ارسال نمود؟ یا باقالی پلو با گوشت را از رستورانی در سطح شهر سفارش داد؟!
اینترنت از دیدگاه یك كاربر
اینترنت برای من به عنوان یك كاربر نیمه حرفه ای كه دست كم ?? درصد كارهایم با رایانه انجام می شود، كاربردهای فراوانی دارد. مرا از آخرین داده ها و نتایج پژوهش های علمی آگاه می كند، دوستان قدیمی ام را به من دوباره نزدیك كرده، باعث شده دوستان زیادی از سراسر جهان پیدا كنم، سایت های هنری مورد علاقه ام را ببینم و حتی كتاب هایی كه مایل به ترجمه آنها هستم را می توانم پیش از خرید بازبینی كنم. اما مسئله به همین جا پایان نمی پذیرد…
آسیب شناسی روانی
از زمانی كه راهنمای تشخیصی- آماری اختلال های روانی( ویرایش تجدید نظر شده چهارم (DSM 4TR)) در سال 2000 به چاپ رسید، بحث پیرامون گنجاندن طبقه ای از اختلال های روانی با نام اختلال های سایبر CYBER قوت یافته است. پیش بینی های انجمن روان شناسی آمریكا به عنوان ناشر و گرد آورنده این راهنمای معتبر تشخیصی- آماری این است كه در طی ده سال آینده با توجه به حجم كاربرد اینترنت و رایانه ها می توان در DSM5 و توسط علم روان شناسی به یافته ها و نتایج پژوهشی برای اعتبار بخشیدن به این طبقه از اختلال ها دسترسی پیدا كرد.
سایبر واژه ای است كه برگردان آن به فارسی كمی مبهم است. سایبر یعنی علم فرمان. یعنی هوش مصنوعی و شاید از نظر اهل فن یعنی دنیای صفر و یك.
شاید كسانی را دیده باشید كه همیشه در اینترنت در حال پرسه زدن هستند. گاهی دیگران را آزار می دهند- مثلاً با هك كردن یا چت كردن پی در پی آنها- یا خودشان را آزار می دهند مثلاً با بررسی پیاپی صندوق پست الكترونیكی یا بررسی وسواس گونه و اجباری سایت های غیراخلاقی و اصطلاحاً هرزه نگری. روزی پزشكی به من گفت: در زندگی به چند چیز علاقه دارم: اینترنت، تلفن همراه، ماهواره های مخابراتی و پزشكی. شاید در مورد این دوست، جابه جایی نقش های زندگی در اثر كاربرد و وابستگی بیش از اندازه به دنیای مجازی اتفاق افتاده باشد.
اختلال های روانی كاربرد نادرست اینترنت
1- وسواس های فكری- عملی
از ویژگی های برجسته وسواس ، عدم توانایی مهار رفتارها یا اندیشه های خاص است. برای مثال فردی كه وسواس شست وشو دارد، نمی تواند میل به شست وشو را كنترل كند و گاهی تا ساعت ها مشغول شستن دست ها می شود. یا فردی كه وسواس فكری دارد ساعت ها در رختخواب مشغول به هم بافتن آسمان و ریسمان است. اگر از فرد وسواسی بخواهیم عمل یا فكر وسواسی اش را كنار بگذارد دچار اضطراب شدیدی خواهد شد.
این اختلال را می توان در بررسی كردن های پی در پی پست الكترونیك (وسواس عملی) یا دل نگرانی از ONLINE نشدن یك دوست (وسواس فكری) مشاهده كرد.
2- هرزه نگری
پیشرفت ها و دگرگونی های زندگی بشری امروزه شتاب زیادی گرفته است. گام هایی را كه عكاسی نگاتیو در طی صد سال آرام آرام برداشت، عكاسی دیجیتال ظرف پنج سال به تندی برداشته است. اگرچه دانه های نقره روی فیلم عكاسی هیچ گاه در مقابل پیكسل های یك عكس دیجیتال كم نخواهد آورد…
امروز به روز شدن فن آوری ها با سرعت زیادی صورت می پذیرد. در این میان اینترنت نه تنها توانسته در مدتی كوتاه عادت های خرید كردن، داده پردازی، تجارت و به طور كلی سطح زندگی ما را دچار دگرگونی كند، اصول و باورهای اخلاقی و حتی رفتار جنسی ما را هم دستخوش تغییر كرده است. كنترل والدین بر فرزندان به واسطه كمبود آگاهی والدین از رایانه ها و از سویی دیگر دسترسی آسان به انواع و اقسام سایت های غیراخلاقی تنها به اندازه زمان لازم برای تایپ یكHTTP://WWW……….. ، موجب شده كه سوءاستفاده از اینترنت كم كم رنگ و روی اختلال به خود بگیرد. اگرچه هرزه نگری یك كژكاری جنسی با تاریخچه طولانی است اما اینترنت اقدام به آن را آسان تر ساخته است. این كژكاری اغلب خود سرآغازی جهت ابتلا به سایر اختلال های جنسی مانند آزارگری، آزارخواهی، همجنس گرایی و… شناخته می شود.
3- آزارگری
آزارگری را شاید بتوان رفتار ضداجتماعی در دنیای سایبر نام نهاد. آیا تا به حال به واژه SPAM _ هرزنامه- كه مثل مور و ملخ از دیوار صندوق های پست الكترونیكی بالا می روند برخورد كرده اید؟
SPAMها را امروزه اغلب اهالی دهكده جهانی به عنوان یك مزاحم می شناسد. حال اگر فردی مثل یك هرزنامه مزاحم خلوت شما در دنیای سایبر شود در واقع به آزارگری سایبرنتیك پرداخته است.
نتیجه گیری
به طور كلی دانش ما از آسیب های روانی ناشی از اینترنت هنوز به بازپروری و رشد و گسترش نیاز دارد. چرا كه پژوهش ها و گزارش های تدوین شده و رسمی در این رابطه هنوز به سرعت سایر زمینه ها انجام و منتشر نمی شوند یا هنوز در مراحل اجرا قرار دارند. آنچه در این جا بیان گردید، پیش فرض هایی است كه برای راهنمای تشخیصی آماری اختلال های روانی در نظر گرفته شده و توسط محافل علمی مطرح گردیده است. به یقین این طبقه بندی اولیه دستخوش دگرگونی هایی شده و طبقات تشخیصی فراوانی به آن اضافه خواهد شد و هر طبقه ای از اختلال های روانی هم نیازمند برنامه ریزی های درمانی خاص خود است. این درمان ها شامل روان درمانی و دارودرمانی است؛ كه باید با ظرافت زیادی توسط متخصصین بهداشت روانی برای فرد به كار گرفته شود تا ارزش درمانی آن حفظ شود.
پیشگیری
هزینه پیشگیری در بُعد كلان اختصاص بودجه های پژوهشی دولتی و در بعد خرد، رعایت كردن نكات ایمنی توسط خود فرد است.برای جلوگیری از بروز هر نوع اختلال روانی و رفتاری ناشی از سوء كاربری اینترنت به موارد زیر توجه كنید:
1- ورود و خروج تان در اینترنت را تحت نظر بگیرید و از میزان آن اطلاع پیدا نمایید.
2- اگر بیش از ماهی 20 ساعت به اینترنت وصل می شوید بی آنكه كار خاصی جز پرسه زدن و چت كردن داشته باشید می بایست از تعداد این ساعت ها كم كم بكاهید تا در یك برنامه زمان بندی سه ماهه دست كم نیمی از این زمان را كم كنید.
3- از اینترنت برای فعالیت های مفید مانند بررسی سایت های فرهنگی یا علمی هم استفاده كنید. اینترنت بیشتر جنبه كاری و تسهیل گری دارد تا تفریح و وقت گذرانی.
4- بیشتر از روزی دو بار EMAIL و فهرست دوست تان را چك نكنید.
5- مزاحم دیگران نشوید و حریم خصوصی آنها را زیر پا نگذارید.
6- برای همیشه دور سایت های غیراخلاقی را خط بكشید.
جهان از ریزترین ذراتش كه تا به حال بشر توان دیدن آن را یافته تا دورترین كهكشان ها، نمونه بارزی از حركت و پویایی است. پویایی نیاز به خلاقیت دارد. روزگاری پدران ما این خلاقیت را در رادیوهای ترانزیستوری شاهد بودند و امروز ما در دنیای دیجیتال. شاید هم فردا فرزندان ما در دنیای پرتوهای عجیب و غریب.
آنچه موجب تمایز میان عصر حاضر با سایر برگ های تاریخ زندگی بشر گردیده، فن آوری و تبادل اطلاعات می باشد و دنیای دیجیتال توان تبادل اطلاعات را بسیار افزایش داده است.
اگر بیش از ماهی ?? ساعت به اینترنت وصل می شوید بی آنكه كار خاصی جز پرسه زدن و چت كردن داشته باشید می بایست از تعداد این ساعت ها كم كم بكاهید تا در یك برنامه زمان بندی سه ماهه دست كم نیمی از این زمان را كم كنید.
اینترنت جز فضایی مجازی چیز دیگری نیست. فضایی پر از خالی! اما همین دنیای مجازی آنقدر توانمند و انعطاف پذیر هست كه ما را به آسانی با گل فروشی سر خیابان، FAST FOOD های بی محتوا و پرزرق و برق سطح شهر، مدرسه بچه ها، سایت های خبری و… متصل می كند. چه كسی فكر می كرد روزی فرا برسد كه تنها با كلیك چند گزینه بتوان نامه ای را از یك نیمكره به نیمكره دیگر زمین آن هم در زمانی در حد دقیقه ارسال نمود؟ یا باقالی پلو با گوشت را از رستورانی در سطح شهر سفارش داد؟!
اینترنت از دیدگاه یك كاربر
اینترنت برای من به عنوان یك كاربر نیمه حرفه ای كه دست كم ?? درصد كارهایم با رایانه انجام می شود، كاربردهای فراوانی دارد. مرا از آخرین داده ها و نتایج پژوهش های علمی آگاه می كند، دوستان قدیمی ام را به من دوباره نزدیك كرده، باعث شده دوستان زیادی از سراسر جهان پیدا كنم، سایت های هنری مورد علاقه ام را ببینم و حتی كتاب هایی كه مایل به ترجمه آنها هستم را می توانم پیش از خرید بازبینی كنم. اما مسئله به همین جا پایان نمی پذیرد…
آسیب شناسی روانی
از زمانی كه راهنمای تشخیصی- آماری اختلال های روانی( ویرایش تجدید نظر شده چهارم (DSM 4TR)) در سال 2000 به چاپ رسید، بحث پیرامون گنجاندن طبقه ای از اختلال های روانی با نام اختلال های سایبر CYBER قوت یافته است. پیش بینی های انجمن روان شناسی آمریكا به عنوان ناشر و گرد آورنده این راهنمای معتبر تشخیصی- آماری این است كه در طی ده سال آینده با توجه به حجم كاربرد اینترنت و رایانه ها می توان در DSM5 و توسط علم روان شناسی به یافته ها و نتایج پژوهشی برای اعتبار بخشیدن به این طبقه از اختلال ها دسترسی پیدا كرد.
سایبر واژه ای است كه برگردان آن به فارسی كمی مبهم است. سایبر یعنی علم فرمان. یعنی هوش مصنوعی و شاید از نظر اهل فن یعنی دنیای صفر و یك.
شاید كسانی را دیده باشید كه همیشه در اینترنت در حال پرسه زدن هستند. گاهی دیگران را آزار می دهند- مثلاً با هك كردن یا چت كردن پی در پی آنها- یا خودشان را آزار می دهند مثلاً با بررسی پیاپی صندوق پست الكترونیكی یا بررسی وسواس گونه و اجباری سایت های غیراخلاقی و اصطلاحاً هرزه نگری. روزی پزشكی به من گفت: در زندگی به چند چیز علاقه دارم: اینترنت، تلفن همراه، ماهواره های مخابراتی و پزشكی. شاید در مورد این دوست، جابه جایی نقش های زندگی در اثر كاربرد و وابستگی بیش از اندازه به دنیای مجازی اتفاق افتاده باشد.
سلامت و بیماری
تقابل دو سنت
نگاهی به مدل سلامت و بیماری در روانشناسی
قبل از توضیح «مدل بیماری» و «مدل سلامت» در نگاه به اختلاات روانی، بهتر است تعریفی از سلامت و سلامت روانی ارائه شود. سازمان جهانی بهداشت سلامت را بهعنوان حالتی از بهزیستی كامل جسمی، ذهنی و اجتماعی و نه صرفاً غیاب بیماری میداند و سلامت روانی را بهعنوان حالتی از بهزیستی كه در آن فرد توانمندیهای خود را شناخته، از آنها به نحو مؤثر و مولد استفاده كرده و برای اجتماع خویش مفید است، تعریف میكند (WHO ، 2004). اما با كمی دقت میتوان دریافت كه نگاه به سلامت و بیماری در عالم واقع، چنین تعریفی از سلامت را نمیپذیرید یا هنوز آن را نپذیرفته است. غالباً متخصصان سلامت، بقدری توجه خود را معطوف افراد بیمار میكنند كه عملاً افراد سالم و نیازهای آنان را به فراموشی میسپارند. در واقع آنچه كه در جوامع امروزی سلامت روانی در نظر گرفته میشود، مفهومی صفر و یك است، یعنی فرد یا بیمار است یا سالم. این دیدگاه كه سلامت و بیماری را دو سر یك پیوستار واحد فرض میكند، به «مدل بیماری» معروف شده است. علیرغم تأكید سازمان جهانی بهداشت بر جنبههای مثبت افراد و توجه به افراد سالم، هنوز مدل بیماری سلطه خود را بر دیدگاههای مثبتتر حفظ كرده است. البته دلایل متعددی در توجیه این سلطه وجود دارد كه از آن جمله میتوان به قدمت بسیار زیاد حوزه آسیبشناسی روانی نسبت به مفاهیم مثبت سلامت روانی، جدی بودن مسئله بیماریهای روانی و عوارض مرتبط با آنها (هزینههای سنگین درمانی، مرگ زودهنگام و...) و مشكلات كمتر افراد سالم نسبت به افراد بیمار اشاره كرد.
علیرغم جدی بودن مسائل مرتبط با بیماریهای روانی، دیدگاههای جدیدتر به ویژه «مدل سلامت روانی»، «مدل بیماری» را به چالش كشیده است. حامیان مدل سلامت معتقدند كه گرچه بیماریها اهمیت زیادی دارند اما باید به این نكته توجه كرد كه اولاً حدود نیمی از افراد بزرگسال در طول زندگی خود دچار بیماری روانی جدی نمیشوند و حدود 90 درصد از آنها سالانه از خطر ابتلا به افسردگی در امانند؛ ثانیاً علیرغم هزینههای بسیار بالای درمانی، اكثر این درمانها اثربخشی كمی دارند (كیزولوپز، 2002) و ثالثاً افرادی كه مبتلا به بیماری روانی نیستند به یك اندازه سالم و بارور نبوده و الزاماً بارورتر و سالمتر از بیماران روانی نیستند.
مدل سلامت
یكی از مفاهیم اصلی مدل سلامت، بهزیستی است. اصولاً از دیرباز دو رویكرد اصلی در تعریف بهزیستی وجود داشته است. رویكرد مبتنی بر لذتگرایی كه معتقد است بهزیستی به معنی به حداكثر رساندن لذت و به حداقل رساندن درد است. این رویكرد در طول تاریخ حامیان خاص خود را داشته است كه از آن جمله میتوان اپیكور، هابز و استوارت میل را نام برد. رویكرد دوم مبتنی بر فضیلتگرایی ارسطو است. براساس این رویكرد، ارضای امیال، به رغم ایجاد لذت در ما، همیشه منتهی به بهزیستی نمیگردد، بلكه بهزیستی در برگیرنده تلاش برای كمال و تحقق پتانسیلهای واقعی فرد است كه ممكن است همواره توام با احساس لذت نباشد (راین و دسی، 2001).
محققان مختلف با اتخاذ هریك از این رویكردها، مفهوم پردازیهای متفاوتی از بهزیستی ارائه دادهاند. پیروان لذتگرایی، «بهزیستی هیجانی» را مطرح ساختهاند كه آن را برابر حضور عواطف مثبت (مانند شادی)، غیاب عواطف منفی (مانند ناامیدی) و رضایتمندی از زندگی میدانند (كیز، 2002). پیروان فضیلتگرایی نیز دو نوع بهزیستی روانشناختی (ریف، 1989) و بهزیستی اجتماعی (كیز، 1998) را مطرح ساختهاند. مدل سلامت، این سه نوع بهزیستی را باهم تركیب كرده و مفهوم جامع و كاملی از بهزیستی را كه هم جنبه عاطفی (بهزیستی هیجانی) و هم جنبه كاركردی (بهزیستی روانشناختی و اجتماعی) سلامت روانی را در بر میگیرد، بهوجود میآورد.
در اینجا لازم است كه تعاریف مختصری از بهزیستی روانشناختی و بهزیستی اجتماعی و مؤلفههای هریك ارائه شود و سپس به توضیح كاملتر مدل سلامت پرداخته شود.
بهزیستی روانشناختی به معنای قابلیت یافتن تمام استعدادهای فرد است و 6 مؤلفه را در بر میگیرد: خودمختاری (احساس شایستگی و توانایی در مدیریت محیط پیراون فرد؛ انتخاب یا ایجاد روابط شخصی مناسب)، رشد شخصی (داشتن احساس رشد مداوم؛ پذیرا بودن نسبت به تجارب جدید؛ احساس كارآمدی)، روابط مثبت با دیگران (داشتن روابط گرم، رضایتبخش و توام با اطمینان؛ توانایی همدلی، صمیمیت و مهربانی)، هدفمندی در زندگی (داشتن هدف در زندگی؛ فرد احساس كند زندگی گذشتهاش معنایی دارد) و پذیرش خود (داشتن نگرش مثبت نسبت به خود؛ پذیرفتن جنبههای مختلف خود؛ داشتن احساس مثبت نسبت به زندگی گذشته خود).
بهزیستی اجتماعی بر روی تكالیف اجتماعی كه بشر در دل ساختارهای اجتماعی و اجتماعات خود با آن مواجه است، تمركز دارد. بهزیستی اجتماعی نیز دارای 5 مؤلفه است: یكپارچگی اجتماعی (احساس تعلق نسبت به جامعه؛ احساس داشتن مشتركاتی با جامعه خود)، پذیرش اجتماعی (درك فرد از خصوصیات و صفات افراد جامعه بهعنوان یك كلیت و پذیرش این كلیت؛ دید مثبت نسبت به افراد جامعه)، مشاركت اجتماعی (ارزشمند دانستن اجتماع خود؛ خود را عضو مهمی از جامعه دانستن؛ داشتن احساس توانایی ارائه چیزهای ارزشمند به جامعه)، شكوفایی اجتماعی (داشتن این احساس كه جامعه دائماً در حال تحول و پیشرفت است و پتانسیلهای جامعه توسط شهروندان و نهادهای اجتماعی به فعل تبدیل میشود) و دركپذیری اجتماع (توانایی فهم كیفیت، ساختار و طرز كار اجتماع؛ علاقهمندی به شناختن دنیا و اجتماع خود).
مدل سلامت، سلامت و بیماری را در نقطه پایانی یك پیوستار واحد نمیداند بلكه معتقد است، سلامت و بیماری دارای دو پیوستار مجزا هستند و فرد بهطور همزمان میتواند جایگاه متفاوتی بر هریك از این دو پیوستار داشته باشد.
بنا به تعریف مدل سلامت، سلامت روانی كامل نشانگانی است كه تركیبی از حضور سطوح بالایی از نشانههای بهزیستی هیجانی، روانشناختی و اجتماعی و در عین حال عدم ابتلا به بیماریهای روانی را شامل میشود. بنابراین بزرگسالانی كه به لحاظ روانی سالمند، علائم سرزندگی هیجانی (شادكامی و رضایتمندی بالا) را نشان میدهند، از كاركرد روانشناختی و اجتماعی خوبی برخوردار بوده و نهایتاً در طول 12 ماه گذشته دچار بیماری روانی نشدهاند.
براساس این مدل، این امكان وجود دارد كه برخی از افراد سالم علیرغم عدم وجود بیماری روانی دارای سطوح پایینی از بهزیستی (هیجانی ـ روانشناختی ـ اجتماعی) باشند كه از آنها به عنوان افراد در حال پژمردگی (Languishing) یاد میكند. در مقابل افراد در حال شكوفایی (Flourishing) ضمن نداشتن بیماری روانی، از سطوح بالایی از بهزیستی برخوردارند.
با توجه به مدل بیماری (در اینجا مقصود راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، DSM است.) كه برای هر اختلال دستهای از نشانهها را مطرح میسازد، مدل سلامت نیز، دستهای از نشانهها را برای تشخیص افراد در حال شكوفایی و یا در حال پژمردگی بیان میكند. سلامت روانی از منظر مدل سلامت دارای 13 نشانه است كه 2 نشانه مرتبط با بهزیستی هیجانی (عواطف مثبت و رضایتمندی از زندگی)، 6 نشانه مرتبط با بهزیستی روانشناختی و 5 نشانه مرتبط با بهزیستی اجتماعی است. برای سنجش این 13 نشانه مقیاسی تحت عنوان مقیاس بهزیستی شخصی (كیز، 2005) ساخته شده است. روش تشخیص سلامت روانی به وسیله این مقیاس، مشابه روش تشخیص افسردگی اساسی در DSM است.
در تشخیص افسردگی اساسی فرد باید حداقل 5 نشانه از 9 نشانه را داشته باشد (در این حالت حداقل یكی از نشانهها مربوط به دسته عاطفی است). به همین ترتیب برای اینكه فرد در حال پژمردگی تشخیص داده شود نیز باید در یكی از دو مقیاس بهزیستی هیجانی و 6 تا از 11 مقیاس كنشوری مثبت (بهزیستی روانشناختی و اجتماعی) از سطوح پایینی برخوردار باشد. همچنین برای آنكه فرد در حال شكوفایی تشخیص داده شود، باید سطوح بالایی را حداقل در یكی از 2 مقیاس بهزیستی هیجانی و 6 تا از 11 مقیاس كنشوری مثبت دارا باشد. سایر افراد كه نه در حال پژمردگی و نه در حال شكوفایی قرار دارند، از سلامت نسبی برخوردارند. بهطور خلاصه افرادی كه در حال شكوفایی یا پژمردگی هستند باید به ترتیب، سطوح بالا و پایین را در حداقل 7 نشانه از 13 نشانه بهزیستی نشان دهند.
در پایان ذكر این نكته ضروری است كه بدلیل عدم وجود ملاكهای مشخص برای تشخیص سطح و شدت نشانه (ملاك تشخیص یك نشانه افسردگی براساس DSM حضور آن به مدت حداقل 2 هفته به صورت دائم یا اكثر اوقات میباشد)، در مدل سلامت از روش «دستهبندی سه گانه مقیاس» بهعنوان ملاك مشخص در تشخیص استفاده میشود. در این روش نمرات افراد در زیر مقیاسهای مختلف بدست میآید. سپس نمرات در هر زیرمقیاس به سه بخش تقسیم میشوند بهطوری كه 3/1 افراد دارای نمره بالا (سطح بالا)، 3/1 افراد دارای نمره متوسط (سطح متوسط) و 3/1 مابقی دارای نمره پایین (سطح پایین) در آن مقیاس میباشند.
با بكارگیری این روش، شدت نشانه وابسته به نمره سایر افراد نمونه و تا حدی به صورت قراردادی است. بنابراین افراد هر جامعه با افراد همان جامعه سنجیده شده و مشكلات مرتبط با مباحث فرهنگی تأثیر بسیار كمتری بر نتایج میگذارد. هرچند از پیدایش مدل سلامت با این دیدگاه خاص مدت زیادی نمیگذرد، اما استفاده از آن با تأكید خاصی كه بر افراد سالم و نیازهای آنان دارد، بویژه در بحث پیشگیری اولیه در حال گسترش است. امید است در كشور ما نیز با انجام پژوهشهای گسترده در این زمینه، بستر مناسب برای كاربرد این مدل فراهم گردد.
اختلال روانی
مفهوم اختلال روانی مثل بسیاری از مفاهیم در طب و علوم دیگر فاقد تعریف عملی ثابتی که پوشاننده همه موفقیتها باشد بوده است. قابل قبولترین تعریف اختلالهای روانی را به صورت زیر توصیف می کند؛ هر یک از اختلالات روانی به صورت یک سندرم یا الگوی رفتاری یا روانشناختی مهم بالینی تصور شده است که در یک فرد روی میدهد و با ناراحتی (یک علامت دردناک) یا ناتوانی (تخریب در یک یا چند زمینه مهم عملکرد) یا با افزایش قابل ملاحظه خطر مرگ ، درد ، ناراحتی و ناتوانی یا فقدان مهم آزادی ، همراه است.
به علاوه این سندرم یا الگو نباید صرفا یک پاسخ قابل انتظار و تایید شده فرهنگی در مقابل رویدادی خاص مثلا مرگ یک شخص مورد علاقه باشد. علت اصلی هر چه باشد فعلا باید آن را تظاهر یک اختلال کارکردی زیست شناختی رفتاری یا روانشناسی در فرد تلقی نمود.
نگاه اجمالی
از آنجا که اختلال روانی غالبا غیر عادی ، عجیب یا آزار دهنده است، نگاهها را به خود جلب میکند. واکنشهای متفاوتی در مقابل بروز آن ممکن است دیده شود. این واکنش میتواند به صورت خشم ، تنفر و اکراه ، ترس و سردرگمی همراه باشد. تمایل به درمان خواه وجود داشته باشد یا نداشته باشد بعد آزار دهندگی این اختلالات برای خود فرد و یا اطرفیان او وجود دارد. برخی از اختلالات به راحتی در زندگی شغلی و اجتماعی خود تاثیر گذاشته و عمدتا عملکرد او را مختل میسازند.
تاریخچه اختلالات روانی
آدمی همواره در مورد سلامت جسم ، روابط اجتماعی و جایگاه خود در این عالم نگران بوده است و در این زمینهها سوالات بسیاری مطرح کرده و پیرامون آنها نظریاتی ابراز داشته است. بعضی از این نظریات تقریبا جهان شمول به نظر میرسند و در بسیاری از مناطق دنیا و اکثر دورههای تاریخی دیده میشوند. طبق نظریههایی کهن که امروزه هم به چشم میخورد، اختلال روانی نتیجه عملکرد نیروهای ماوراء طبیعی و جادوئی مثل ارواح شرور و شیطان است. در جوامعی که این نظریه را باور داشتند، درمان به صورت جن گیری انجام میشد.
در تاریخ اختلالات روانی این عقیده نیز رواج داشته که آنها را ناشی اختلال کارکرد بدن میدانستند. در یونان باستان به درمان این اختلالات در معبد الهه سلامت میپرداختند. بقراط اهمیت مغز را در تبیین این اختلالات دریافت و درمان مبتنی بر استراحت ، استحمام و رژیم غذایی را توسعه بخشید. حرکت به سوی توجیهات منطقی در تبین رفتار را سقراط ، افلاطون و ارسطو تقویت کردند.
افلاطون رفتار پریشان را برخاسته از تعارضات درونی بین هیجان و عقل به شمار میآورد. برخورد به مبتلایان به این اختلالات خط سیری از برخورد غیر انسانی تا برخوردهای انسانیتر را شامل میشود. جنبش معطوف به درمان انسانیتر با این بیماران با کارهای فیلیپ پنیل آغاز شد. بتدریج تغییرات اصلاحیتر بیشتری آغاز و ادامه یافت و تحقیقات علمی در سبب شناسی ، طبقه بندی و درمان اختلالات انجام گرفت.
طبقه بندی اختلالات روانی
DSM IV راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ، این اختلالات به شرح زیر طبقه بندی میکند:
عقب ماندگی ذهنی
· اختلالات یادگیری (اختلال خواندن ، اختلال در ریاضیات ، اختلال در بیان کتبی)
· اختلالات نافذ مربوط به رشد (اختلال اوتیستیک ، اختلال رت ، اختلال آسپرگر)
· اختلالات کمبود توجه
· اختلالات تغذیهای و خوردن شیرخوارگی واوان کودکی (هرزه خواری ، اختلال نشخوار)
· اختلالات تیک (تیک توره ، تیک حرکتی یا صوتی مزمن ، تیک گداز)
· اختلالات ارتباطی (اختلال زبان بیانی ، اختلال زبان دریافتی بیان مختلط ، لکنت زبان)
· اختلالات دفعی (بیاختیاری ادراری ، بیاختیاری مدفوع)
· سایر اختلالات دوران شیرخوارگی ، کودکی و نوجوانی (اختلال اضطراب جدایی ، گنگی انتخابی ، اختلال دلبستگی واکنشی ، اختلال حرکتی کلیشهای)
· اختلالات نسیانی ، دلیریوم و دمانس
· اختلالات مربوط به مصرف مواد
· اسکیزوفرنی و سایر اختلالات سایکوتیک
· اختلالات خلقی (افسردگی اساسی ، اختلالات دو قطبی و ...)
· اختلالات اضطرابی (اختلال هراس ، جمع هراسی ، اختلال وسواسی ، جبری ، اختلال استرس پس از سانحه و ...)
· اختلالات شبه جسمی (اختلال جسمانی کردن ، اختلال تبدیلی ، خود بیمار انگاری ، اختلال بدریختی بدن)
· اختلالات ساختگی
· اختلالات تجزیهای (فراوموشی تجزیه ای ، گریز تجزیهای ، اختلال شخصیت چند گانه و اختلال مسخ شخصیت)
· اختلالات هویت جنسی و جنسیتی
· اختلالات خواب
· اختلالات کنترل تکانه (اختلال انفجار دورهای ، جنون دزدی ، جنون آتش افروزی ، قمار بازی بیمار گونه و وسواس کندن مو)
· اختلال انطباقی
· اختلالات شخصیتی (پارانوئید ، اسکیزوئید ، اسکیزوتایپی ، ضداجتماعی ، مرزی ، نمایشی ، خودشیفته ، دوری گزین ، وابسته و اختلال شخصیت وسواسی و جبری)
سبب شناسی اختلالات روانی
در بررسی علل مربوط به بروز اختلالات روانی از دیدگاههای مختلف به این مساله پرداخته شده است.
دیدگاه زیست شناختی
این دیگاه آشفتگیهای بدنی را علت اختلال روانی میداند. بینظمی در ژنها ممکن است سبب ساز بعضی رفتارهای غیر انطباقی باشد. دیگر تعیین کننده زیست شناختی رفتار ، مغز و دستگاه عصبی است. آشفتگی در بخشهای معینی از مغز میتواند اختلالات روانی را موجب شود. دستگاه غدد و عملکرد آنها نیز میتواند در بروز این دسته از اختلالات سهیم باشد.
دیدگاه روانکاوی
این دیدگاه که افکار و هیجانات را علل مهم رفتار میدانند، در سبب شناسی اختلالات روانی به شناسایی افکار و هیجانات ناآشکار که مسبب اساسی اختلالات هستند، تاکید میکند. از این دیدگاه پنج سال اول زندگی از لحاظ رشد سالم شخصیت یا بروز اختلالات حائز اهمیت است.
دیدگاه یادگیری
این دیدگاه که بر اهمیت یادگیری تاکید دارد معتقد است اختلالات روانی با پیوندهای یادگیری قابل توضیح هستند. در این دیدگاه سرمشق گیری ، تقویت کنندههای مثبت و منفی و شرطی سازیها در بروز رفتارهای غیر عادی مورد استفاده قرار میگیرند.
دیدگاه شناختی
تمرکز دیدگاه شناختی بر شناخت فرد از محیط پیرامون خود متکی است. از این دیدگاه ناتوانی فرد در تشکیل شناختها و طرحوارههای مناسب از ارتباط خود با محیط مشکلاتی را برای او بوجود میآورد. از دیگر دیدگاههای رایج دیدگاههای انسان گرایی ، هستی گرایی و دیدگاه اجتماعی است. درمان این دسته از اختلالات به دو شیوه کلی دارو درمانی و روان درمانی تقسیم بندی میشود. دارو درمانی توسط روانپزشک و روان درمانی توسط روانشناس صورت میگیرد. دیدگاه روان شناس در سبب شناسی اختلالات روانی رویکرد درمانی او را تعیین خواهد کرد. با اینحال امروزه بندرت یک روان شناس خود را مقید به یک دیدگاه خاص میکند و معمولا از ترکیبی از این دیدگاهها کاربرد دارند.
خودکشی
خودکشی
مقدمه
آیا تاکنون با پیشامدهای ناکام کنندهای در زندگی مواجه شدهاید، طوری که دلتان بخواهد به همه چیز خاتمه دهید؟ آیا تاکنون مرگ به عنوان راه حلی بهتر از مبارزه با زندگی برایتان مطرح شده است؟ بسیاری از مردم در دورهای از زندگی خود به مرگ فکر کردهاند، ولی تعداد بسیار کمی از آنها واقعا به خودکشی عمل میکنند. بحران خودکشی تجربهای مغشوش کننده ، دردناک و سخت است. برای بیرون آمدن از بحران خودکشی ، تعیین عوامل ایجاد کننده بحران ، فهم احساسات شخص خودکشی کننده و مواجهه با افکار خودکشیگرا ، مسائل بسیار مهم و اساسی هستند.
چه چیزی به بحران خودکشی منجر میشود؟
یک بحران خودکشی معمولا توسط یک تجربه آسیب زا و یا مجموعهای از تجارب که احساس ارزشمندی شخص را پایمال میکنند، ایجاد میشود. این تجارب شامل یک فقدان اساسی ، ناکامی در نیل به اهداف شخصی و یا مشکلات شخصی دراز مدت میباشند. زمانی که نظام مقابلهای شخص قادر به رویارویی با تجارب منفی زندگی نباشد، افسردگی و یأس ناشی از آن میتواند شخص را به افکار خودکشی ، آسیبپذیر نماید.
احساسات شخص خودکشی کننده
عموما شخص در معرض خودکشی ، به دلیل احساس بیگانگی از تعاملات اجتماعی کنارهگیری میکند. او در پس انبوه جمعیت احساس انزوا و تنهایی مینماید. نیروی لازم برای عملکردهای روزانه کاهش مییابد. احساس خستگی و نوسانات خلقی ایجاد میشوند. خواب، خوراک و عادات مراقبت از خود از نظم معمول خارج میگردند. شخص ممکن است بدلیل سخت و غیر قابل تحمل بودن الزامات زندگی از خوردن خودداری کند، در خواب مشکل داشته باشد، کلاس درس یا کار خود را فراموش کند و از آرایش ظاهری خود غفلت نماید. عواطف خشم ، آسیب و غمگینی احساس ناامیدی و درماندگی فرد را در بر میگیرد.
شیوههای مواجهه با افکار خودکشی
در زیر چند راهبرد جهت مواجهه با معمای بحران خودکشی ذکر شده است. نکته کلیدی برای پیشرفت از طریق این حالت ، برقرار کردن رابطه با یک شخص و مشارکت در یافتن راههای جایگزین جهت توجیه زندگی (زنده ماندن) است.
· ترسها ، ناکامیها و نگرانیهای خود را با والدین ، دوست ، همسر ، استاد ، مشاور یا یک روحانی در میان بگذارید. اگر شما راهحلی برای مشکلات ندارید به این معنی نیست که برای آن مشکلات دیگر هیچ راهحلی وجود ندارد. ابراز افکار و احساساتتان آغازکننده فرایندی است که از طریق آن نیرو ، امید و احساس ارزشمندی مجددا ایجاد شده و به کشف راهحلهای دیگر جهت حل و فصل بحران منجر میگردد. اگر افکار خودکشی پیش از چند روز طول کشید، کمک حرفهای و تخصصی الزامی خواهد بود.
· آنچه را که موجب ناراحتی شما میشود، بطور مشخص بنویسید. علاوه بر این ، چگونگی رویاروییتان با مشکلات را معین کنید. با مشخص کردن آنچه جهت مقابله با یک موضوع خاص انجام میدهید، دریچه ذهن خود را برای راهحلهای دیگر باز میگذارید.
· افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کنید. اگر شما بطور دائمی درباره نقائص ، تقصیرها و بدبیاریهای زندگی خود تعمق و تفکر نمائید، خود پنداری و نگرشی منفی در مورد آینده را درونی خواهید کرد. تمرکز بر اسنادها ، تواناییها و مشارکتهای شخصی مثبت ، نگرشی متعادل در مورد خود و تواناییهایتان ایجاد خواهد کرد. در بعضی اوقات جهت ایجاد احساس بهتر با خودتان حرف بزنید.
· کسانی را که در صورت کشتن خودتان ، زندگی آنها آسیب خواهد دید، مشخص کنید. تعیین اینکه آیا کسی در زندگی خود به شما نیازمند است، کاری سخت است. بهرحال ، ما همه در شبکههای اجتماعی درگیر هستیم و در هر لحظه از زمان شخصی وجود دارد که رابطهای معنیدار با شما داشته باشد. در نظر داشته باشید که شما به حساب میآیید و برای دیگران مهم هستید، ارزشمندید و استحقاق این را دارید که چیزها را بهتر سازید. زندگی در دورههایی از زمان سخت میگردد، همه فراز و نشیب دارند. یک بخش از خوبی زندگی در این است که شما امیدوارید فردا بهتر از دیروز خواهد بود. اگر شما از افسردگی ، ناامیدی و افکار خودکشی در رنج هستید، مطمئن باشید که مراجعه به متخصصین بهداشت روانی برای شما بسیار کمککننده خواهد بود.
پیشگیری از خودکشی!؟ چرا مردم خودکشی میکنند؟
خصوصیت مشترک مابین افرادی که اقدام به خودکشی میکنند، داشتن این باور است که خودکشی تنها راهحل غلبه بر احساسات غیرقابلتحمل است. کشش خودکشی دراین است که نهایتا به این احساسات غیرقابل تحمل خاتمه میدهد. درتراژدی خودکشی ، آشفتگی و مشکلات عاطفی به حدی شدید میگردند که فرد را دریافتن راههای مختلف حل مشکل خود ناتوان میسازند. درحالی که راهحلهای دیگری نیز وجود دارند..
همه ما درطول زندگی احساس تنهایی ،افسردگی ، بیکسی و ناامیدی را تجربه میکنیم. مرگ یکی از اعضای خانواده و شکست در برقراری ارتباط از جمله مواردی هستند که اعتماد به نفس ما را تحت تأثیر قرارداده احساس بیارزشی را در ما بوجود میآورند. ورشکستگیهای اقتصادی نیز از جمله مشکلات عمدهای هستند که بعضی از ما در طول زندگی کم و بیش با آن مواجه میگردیم. از آنجایی که ساختار هیجانی هر شخص منحصر به فرد میباشد، هرکدام از ما در شرایط مختلف پاسخهای متفاوتی میدهیم.
در تشخیص این که آیا واقعا فردی قصد خودکشی دارد، لازم است این موقعیت بحرانی، از دید فرد مورد ارزیابی قرارگیرد، چرا که ممکن است موضوعی که از دید شما از اهمیت کمی برخوردار است بنظر شخص دیگر بسیار مهم باشد، و یا واقعهای که شما برای آن اهمیتی قائل نمیشوید برای شخص دیگر بسیار ناراحت کننده و مهم تلقی گردد. بدون توجه به ماهیت بحران ، اگر کسی احساس میکند که دیگر تحمل مشکلات را ندارد خطر اقدام به خودکشی ، به عنوان راهحل جذاب برای وی وجود دارد.
علائم خطر
حداقل 70 درصد کسانی که اقدام به خودکشی میکنند، قبل از اقدام ، به گونهای قصد خودشان را نشان میدهند. آگاهی از این نشانهها و حاد بودن مشکلات فرد می تواند در پیشگیری از چنین تراژدیهایی کمککننده باشد. اگر شما فردی را میشناسید که در برقراری یک ارتباط هدفمند و یا رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده درموقعیت پراسترسی قرار دارد و یا حتی به دلیل شکست در امتحان دچار مشکل میباشد، لازم است درصدد یافتن سایر علائم بحران برآیید.
بسیاری از افراد غالبا با ابراز جملاتی همچون ، دلم میخواهد خودم را بکشم ، یا ، نمیدانم چه مدت دیگر میتوانم این فشارها و مشکلات را تحمل کنم ،یا اینکه ، من قرصهایم را برای روزی نگهداشتهام که کارها واقعا بدتر گردد ، یا ، اخیرا طوری رانندگی میکنم گوئی واقعا برایم اهمیت ندارد چه اتفاقی برایم پیش بیاید. دیگران را مستقیما از برنامه خود کشی خود مطلع میگردانند. بطور کلی وجود احساس افسردگی ، ابراز درماندگی ، تنهایی و ناامیدی شدید ، میتواند بیانگر افکار منجر به خودکشی در فرد باشد. گوش دادن به صحبتهای فرد که نشانه درخواست کمک از طرف اوست، حائز اهمیت بسیاری است. چرا که معمولا این گونه صحبتها تلاش ناامیدانه فرد جهت برقراری ارتباط ، دریافت کمک و درک مشکلاتش توسط دیگران میباشد.
بیشتر اوقات دررفتار بیرونی افرادی که به فکر خودکشی میافتند تغییراتی دیده میشود آنها ممکن است با بخشیدن اموال قیمتی خود و مرتب کردن کارهایشان خود را برای مرگ آماده کنند. آنها همچنین ممکن است از اطرافیان خود کنارهگیری نموده الگوی خواب و خوراک خود را تغییر دهند و یا علاقهشان را نسبت به فعالیتها یا ارتباطات گذشتهاشان از دست بدهند. چنین تغییرات ناگهانی و شدید میتواند به عنوان زنگ خطر تلقی گردد. چرا که با این تغییرات فرد خود را درموقعیتی میبیند که بزودی مشکلاتش تمام خواهد شد و به آرامش دست خواهد یافت .
باورهای غلط و حقایقی راجع به خودکشی
باور غلط: فرد باید دیوانه باشد که حتی فکر خودکشی به سرش بزند.
حقیقت: بیشتر مردم گاهگاهی درطول زندگی خود در مورد خودکشی فکر کردهاند. بسیاری از افرادی که خودکشی میکنند و یا اقدام به خود کشی کرده اند، در زندگی خود افراد عاقلی بودهاند.
باور غلط: افرادی که یک بار اقدام به خودکشی میکنند دیگر سراغ آن نمیروند.
حقیقت: اغلب مواقع عکس قضیه درست است . کسانی که اقدامهای قبلی خودکشی داشتهاند، بیشتر در معرض خطر خودکشی قرار دارند. برای بعضی از این افراد ، خودکشی دردفعات دوم و سوم آسانتر میباشد.
باور غلط: کسانی که قصد جدی خودکشی دارند هیچ کاری را نمیتوان برای آنها انجام داد.
حقیقت: بیشتر بحرانها ی منجر به خودکشی ،محدود به زمان بوده و براساس افکار مبهم صورت گرفتهاند. کسانی که اقدام به خودکشی میکنند به نحوی قصد فرار از مشکلات را دارند .درحالی که آنها میباید مستقیما با مشکلات برخورد نموده تا بتوانند راه حلهای دیگری را بیابند .راه حلهایی که با کمک افراد علاقمند به آنها درطول بحران مطرح شده و با حمایت آنها این افراد قادر خواهند بود دقیق تر راجع به مسائل فکر کنند.
باور غلط: صحبت راجع به خودکشی می تواند ایده خودکشی را در فرد بوجود آورد.
حقیقت: بحران و آشفتگیهای هیجانی ناشی از آن ، فکر راجع به خود کشی را در ذهن فرد مستعد ایجاد نموده است. علاقمندی وصحبت مستقیم راجع به خودکشی ، این اجازه را به فرد میدهد فشار یا ناراحتی صحبت دربارة مشکلات خود را تجربه نماید که این امر میتواند منجر به کاهش اضطراب در وی گردد. این گونه صحبتها همچنین باعث میشود فردی که قصد خودکشی دارد کمتر احساس تنهایی یا انزوا داشته و احتمالا برای وی تسکین دهنده نیز باشد.
چگونه میتوان به فردی که قصد خودکشی دارد کمک نمود.
اغلب خودکشیها را میتوان با اقدامهای بجا و مناسب در مورد افراد در معرض بحران پیشگیری نمود. اگر فردی راکه قصد خودکشی دارد میشناسید، لازم است اقدامات زیر را انجام دهید:
خونسرد باشید. دربیشتر موارد عجلهای در کار نیست. بنشینید و واقعا به صحبتهای فرد گوش فرا دهید و ضمن درک ، حمایتهای عاطفی خود را در مورد وی اعمال نمائید.
· بطور مستقیم راجع به خودکشی بحث نمائید. بیشتر افراد راجع به مرگ و مردن احساسات مبهمی داشته و آماده دریافت هر نوع کمکی هستند. از صحبت یا سوال مستقیم راجع به خودکشی ، ترس و وحشتی بخود راه ندهید.
· فرد را به استفاده از روشهای حل مسئله و اقدامات مثبت تشویق و ترغیب نمایید. بخاطر داشته باشید فردی که در موقعیت بحران عاطفی قرار دارد، نمیتواند منطقی و دقیق فکر کند. اورا از هر گونه اقدام جدی و تصمیمات غیر قابل برگشت در موقعیت بحران باز دارید و راجع به تغییرات مثبتی که امید به زندگی را در وی افزایش میدهد بحث و گفتگو نمائید.
· از دیگر افراد کمک بگیرید. علیرغم اینکه شما قصد کمک را دارید، سعی نکنید با ایفای نقش مشاور تمام مسئولیت را خود برعهده بگیرید. درجستجوی افرادی که بتوانند در زمینههای تخصصی به شما کمک کنند برآیید، حتی اگر به قیمت از بین رفتن اعتماد او به شما شود. اجازه دهید فرد مشکلدار بفهمد که شما برای وی اهمیت قائلید و نسبت به او چنان علاقمندید که قصد گرفتن کمک از دیگران جهت رفع مشکلات وی را دارید.
اطلاعات ارائه شده را می توان چنین خلاصه نمود که
بحران منجر به خودکشی موقتی است. غیر قابل تحملترین دردها و ناراحتیها نیز میتوانند تحمل گردند. کمک همیشه در دسترس شماست. افراد باهوشی بودهاند که در موقعیت بحران ، انتظار بیش از حدی از خود داشته و موقتا دچار آشفتگی و پریشانی احوال شدهاند.
افسردگی چیست؟
تقریباٌ همه ما گاهی احساس افسردگی کردهایم. در چنین وضعیتی ما فهم درستی از وقایع روزمره نداریم و تقریباٌ باور میکنیم که هرگز اوضاع بهتر از این که هست، نمیشود. در چنین مواقعی اغلب افکاری از این دست به ذهن ما خطور میکند. «من هرگز به چیزی که میخواهم نمیرسم.» و «احساس غمگینی میکنم.»
این احساسات عموماٌ پس از ناامید شدن در کار، تحصیل و شکستها و کمبودهای ویژهای امکان بروز مییابند. در خلال چنین تجربیاتی به این اعتقاد میرسیم که آنچه احساس میکنیم شبیه آن چیزی است که :« اختلال روانشناسی افسردگی » نامیده شده است.
اختلال یاد شده نوعی بیماری است که ویژگی اول و عمده آن تغییر خلق است و شامل احساس غم و اندوه است که دامنه آن از حالت نومیدی خفیف تا احساس یأس شدید است.
همراه این تغییر خلق تغییرات شخصی در رفتار، نگرش، تفکر، کارآیی و اعمال فیزیولوژیک نیز مشاهده میشود. با این تعبیر تعداد اندکی از مردم خود را افسرده میپندارند. یعنی در واقع اندکی از مردم از اختلال روانی افسردگی به معنای دقیق آن رنج میبرند. دو نوع از افسردگیها هستند که بین افسردگی بالینی – که به عنوان یک اختلال روانی برچسب میخورد – و افسردگی طبیعی از لحاظ اندوه و شدت با یکدیگر متفاوت هستند.
افسردگی بالینی جزو اختلالت خلقی بوده و کسی که به این اختلال دچار است بانشانههای زیر قابل توصیف است :
1. خلق او عمدتاٌ غمگین است.
2. مشکل خوابیدن دارد.
3. اشتهایش را از دست میدهد.
4. انرژی او ناکافی است.
5. احساس بیارزشی و گناه میکند.
6. افکاری در رابطه با خودکشی در او دیده میشود.
شخصی که یک سری از نشانههای بالا را برای دورهای طولانی داشته باشد، به عنوان شخص افسرده تشخیص داده میشود. هرچند در رابطه با وقایع طبیعی هم اکثر ما احساس میکنیم روحیه ضعیفی داریم. لیکن افسردگی یکی از رایجترین اختلالهای خلقی میباشد. بر طبق یک قضاوت بیش از 25 درصد آمریکائیها در شرایطی از زندگیشان از افسردگی جدی رنج میبرند.
حتی افسردگی گاه با سرماخوردگی مقایسه شده و آن را « سرماخوردگی روانی » قلمداد کردهاند. لیکن سرماخوردگی هرگز کسی را نکشته در صورتی که افسردگی منجر به مرگ میگردد.
در حقیقت بخشی از خودکشیها در آمریکا توسط افرادی صورت میگیرد که از افسردگی رنج میبرند. بر طبق ژامارهای بینالمللی حدود 15 درصد افراد بین 15 تا 20 ساله دچار افسردگی هستند.
از سوی دیگر تحقیقات نشان میدهد که افراد نابینا و ناشنوا با از دست دادن بینایی و شنوایی دچار کمبود و ضعفهای روحی میباشند. این مشکل در پارهای از آنان وخیم و بحرانی میباشد.
توضیح مرگ به كودكان
توضیح مرگ به كودكان یكى از سخت ترین كارها براى اولیاست، بخصوص هنگامى كه خود آنها با غم مرگ عزیزى دست به گریبان هستند. اما مرگ یك بخش غیر قابل انكار از زندگى است و چه بخواهیم و چه نخواهیم، از خیلى خردسالى، كودكان نسبت به آن كنجكاو مى شوند و به فهمیدن و پرسیدن درباره روشهایى كه احساس غم مربوط به آن را به طور طبیعىنشان بدهد، علاقه مند هستند، روشهایى كه بزرگترها عزادارى مى نامند.
شاید باعث تعجب باشد كه بدانید حتى كودكان ۲ ساله از مرگ آگاه هستند. كودكان در قصه هایشان یا برنامه هاى تلویزیون از مرگ مى شنوند، یا در اطراف خود حیوانات خانگى یا خیابانى مرده را مى بینند. على رغم این موارد، هیچ كدام از كودكان مفهوم مرگ را نمى دانند. آنها نمى توانند مفهوم همیشگى بودن مرگ را درك كنند و در عوض، آن را به عنوان یك اتفاق موقت و قابل برگشت در نظر مى گیرند.
آنها تصور مى كنند كه اجساد هنوز مى خورند و مى خوابند و كارهاى همیشگى خود را انجام مى دهند، فقط با این فرق كه این كارها را یا در آسمانها و یا در زیر خاك انجام مى دهند. حتى وقتى یكى از اولیا یا خواهران و برادران كودك درگذشته است، او نمى تواند این اتفاق را براى آنها در نظر بگیرد.
كودكان به روشهاى مختلف نسبت به مرگ واكنش نشان مى دهند:
اصلاً تعجب نكنید اگر كودك ۲ ساله اى در آموزش مهارت توالت رفتن پسرفت كند یا كودك ۵ ساله اى نخواهد به مهد كودك همیشگى اش برود، چرا كه كودك در جست و جوى علت پریشانى و غمگینى بزرگترها است و مى خواهد بداند چرا برنامه روزمره اش تغییر كرده است. او با خودش فكر مى كند چرا به ناگهان جهان اطرافش این همه نگران كننده شده است. از سوى دیگر، ممكن است كودكى هم باشد كه اصلاً واكنشى به مرگ نشان ندهد یا گاه گاهى در بین شادى و خوشحالى هاى كودكانه اش به یاد آن بیفتد كه این هم كاملاً طبیعى است و دلیل سنگدلى كودك نیست! اصولاً كودكان این مفهوم را كم كم و به آهستگى درك مى كنند و نباید انتظار داشت كه همه موضوع را در یك لحظه یا یك روز بفهمند و حتى بسیارى از آنها تا وقتى كه كاملاً احساس امنیت نكنند، به احساس غم خود اجازه ظهور نمى دهند، یعنى فرایندى كه ممكن است ماهها تا سالها به طول بینجامد، بخصوص اگر مرگ عزیزى را شاهد بوده باشند.بعضى از كودكان رفتارهایى انجام مى دهند كه به نظر عجیب مى رسد. مثل بازیهاى تشییع جنازه یا اداى مردن كسى را درآوردن. این هم امرى طبیعى است، حتى اگر به نظر بزرگترها غیر معقول باشد. بنابراین، این روش ابراز احساسات در مورد مرگ را نباید از كودك گرفت.
> احساسات خود را در مورد مرگ توضیح بدهید. سوگوارى یك قسمت بسیار مهم براى التیام غم مرگ عزیزان است و این هم در مورد بزرگسالان و هم در مورد خردسالان صادق است كودك را نباید با سوگوارى شدید، وحشت زده كرد، ولى از طرفى هم نباید مسأله را بى اهمیت جلوه داد. به كودك باید توضیح داد كه بزرگترها هم نیاز به گریه كردن دارند و اینكه ما به خاطر از دست دادن كسى ناراحت هستیم. در غیر این صورت، كودك كنجكاوانه تغییرات خلقى شما را درك مى كند و بخصوص وقتى حس كند مسأله اى وجود دارد، ولى شما سعى در مخفى كردن آن دارید، نگران تر مى شود.
> به سؤالات كودك پاسخ دهید. كنجكاوى كودكان درباره مرگ یك امر عادى است و نباید از سؤالات آنها فرار كرد، بلكه بهتر است از فرصت پیش آمده استفاده كرده و به كودك كمك كنیم تا بتواند با مسأله از دست دادن دیگران روبرو بشود.
> جوابهاى آسان و كوتاه عرضه كنید. كودكان قدرت درك اطلاعات پیچیده و سنگین را ندارند. بنابراین سعى كنید براى توضیح مرگ وارد جزئیات و بحثهاى پیچیده آن نشوید. آنچه براى كودكان بخصوص زیر ۵ سال درك بهترى دارد، توضیح مرگ به عنوان توقف تمام كارهاى جسمانى است. مثلاً به او گفته شود مردن این گربه یعنى اینكه او دیگر راه نمى رود یا غذا نمى خورد و چیزى را نمى بیند و هیچ دردى را احساس نمى كند و جسم آن دیگر كار نمى كند.
> كودكان نیاز دارند در مورد خودشان اطلاعاتى داشته باشند. ممكن است بپرسند كه «من كى مى میرم؟» كه در جواب بهتر است گفته شود «هیچ كس نمى داند كه كى كسى مى میرد، ولى بیشتر ما زمان خیلى خیلى زیادى زندگى مى كنیم. من مطمئنم كه تو تا وقتى كه خیلى پیر بشوى، زندگى مى كنى.» یا ممكن است كودك بپرسد: «مامان، تو كى مى میرى؟» این سؤال معمولاً براى اولیا خیلى تكان دهنده است. عملاً منظور كودك از این نوع سؤال این است كه آیا تو از من مراقبت مى كنى و یا چه كسى بعد از این از من مراقبت مى كند، بنابراین بهتر است به كودك گفته شود «مامان قوى و سالم است و خیلى خیلى وقت زیادى، پیش تو خواهد ماند.» حتى به كودكان زیر ۵ سال توصیه مى شود اولیا بگویند «مامان نمى میرد»، «بابا نمى میرد».
بنابراین اگر اینگونه جواب بدهیم كه «فرزند عزیزم همه ما یك روزى مى میریم» براى كودك مانند این است كه بگوییم ما همین امروز مى میریم.
روانشناسی کودک
(Child Psychology)
بدون شک یکی از مهمترین و موثرترین دوران زندگی آدمی دوران کودکی است. دورانی که در آن شخصیت (Personality) فرد پایهریزی شده و شکل میگیرد. امروزه این حقیقت انکارناپذیر به اثبات رسیده است که کودکان در سنین پایین (طفولیت) فقط به توجه و مراقبت جسمانی نیاز ندارند، بلکه این توجه باید همه ابعاد وجودی آنها شامل رشد اجتماعی ، عاطفی ، شخصیتی و هوشی را دربر گیرد. این ابعاد عوامل تعیین کننده و اساسی یک انسان هستند که از دوران کودکی پایهگذاری و شکل میگیرند.
اهمیت روان شناسی کودک
روان شناسی کودک اهمیت خود را از کودک میگیرد، چرا که دوران کودکی انسان اهمیت فوقالعادهای دارد. شاید نگاهی به دوران کودکی انسان و توانائیهای نوزاد انسان در مقایسه با سایر موجودات اهمیت این دوران را آشکارتر سازد. نوزاد انسان در میان سایر موجودات عالم طولانیترین زمان را نیاز دارد که قابلیتها و توانائیهای خود را پرورش و آشکار سازد. در واقع انسان حدود 18 سال اول زندگی خود را در حال رشد و تکامل در ابعاد مختلف است و این زمان طولانی و با اهمیتی در زندگی انسان است.
از طرف دیگر ، نوزاد انسان با کمترین تواناییها و امکانات (نظیر بازتابها) به دنیا میآید و به مراقبت زیاد و شدیدی نسبت به سایر موجودات نیاز دارد (برای مثال در نظر بگیرید که چگونه گوساله گاو پس از به دنیا آمدن روی پای خود میایستد، ولی نوزاد انسان حتی نمیتواند سر خود را راست نگه دارد). ابن مراقبت توسط پدر و مادر در وهله اول و توسط اطرافیان و جامعه در وهله دوم اعمال میشود، ولی این مراقبت بدون آگاهی ، دانش و آموزش شیوههای فرزندپروری صحیح امکان ندارد و اهمیت روان شناسی کودک نیز از این دو موضوع (زمان طولانی رشد کودکی و شیوههای صحیح فرزندپروری) ناشی میشود.
اهداف روان شناسی کودک
روان شناسی کودک به عنوان یکی از زیرمجموعههای «روان شناسی رشد» با هدف نگاه دقیق و علمی به کودک و نیازهای او و یافتن شیوههای صحیح پرورشی و آموزشی کودک از اولین سالهای تاسیس روان شناسی علمی مورد توجه بوده است. (البته موضوع کودک و مسائل مربوط به او همیشه مورد توجه بوده است). در طول این سالها روان شناسان زیادی نظیر ژان پیاژه (Jean Piaget) ، استانلی هال (Stanley Hall) به مطالعه و تحقیق در مورد جنبههای مختلف رشد کودک پرداختهاند.
مطالعه در مورد جنبههای مختلف رشد کودک
رشد یک فرایند چند بعدی است. این رشد شامل رشد جسمی ، رشد زبانی ، رشد عاطفی ، رشد شناختی (Cognitive Development) ، رشد اجتماعی ، رشد اخلاقی و رشد شخصیتی است و توجه به مطالعه در مورد تمام این جنبهها یکی از اهداف روان شناسی رشد است. اهمیت این توجه به تمام ابعاد رشدی باعث آگاهی و شناختی متعادل و چندبعدی در مورد کودک میشود و والدین و سایر افراد مرتبط با کودک را در درک و رفتار صحیح با کودک یاری مینماید.
مطالعه در مورد نیازهای کودک در سنین مختلف
کودکان دارای نیازهای (Needs) متعددی هستند و در سنین مختلف یکی یا چند مورد از این نیازها در مقایسه با سایر نیاز در اولویت میباشد. برای مثال ، در مرحله نوزادی (صفر تا دو سالگی) نیازهای جسمانی در اولویت قرار دارد. در حالیکه در دوران نوجوانی (سنین بعد از 12 سالگی) نیاز به استقلال فردی در اولویت میباشد.
مطالعه در مورد شیوههای صحیح فرزندپروری
شیوههای صحیح فرزندپروری ، نحوه تعامل و روابط مناسب با فرزندان از مهمترین موضوعات برای روان شناسان کودک میباشد. بیشتر پدر و مادرها فرزندپروری را کاری ساده تلقی میکنند و بر این باور هستند که هر کسی میتواند از عهده این امر برآید. (البته این دیدگاه بیشتر در والدین بدون فرزند دیده میشود) اما فرزندپروری نیاز به آگاهی و آشنایی با نحوه عملکرد و اصول آن دارد و تحقیقات حوزه روان شناسی کودک اصول و روشهای متعددی را متناسب با سنین مختلف یافته است.
مطالعه در مورد مقابله با برخی مشکلات رفتاری _ روانی دوران کودکی
کودکان نیز همچون بزرگسالان دچار آشفتگیهای روانی _ رفتاری میشوند و این مسئله باعث تحقیقات و مطالعات دامنهداری در زمینه انواع این آشفتگیها و تفاوت آنها با آشفتگیهای رفتاری _ روانی بزرگسالان و همچنین شیوههای درمانی این آشفتگیها شده است. برخی ار این مشکلات و آشفتگیهای رفتاری _ روانی کودکان عبارتند از: اتیسم (Otism) ، اختلالات یادگیری ، اختلالات توجه ، اختلالات دفعی ، ناخن جویدن و ... .
استرس
تاثیر استرس بر جسم و روح و فکر
استرس فشاری بیش از تحمل فرد میباشد.
واکنش در برابر استرس ،پاسخ "جنگ یا
گریز "است .در واقع ما یا با استرس ها می جنگیم یا از آنها فرار میکنیم.اگر استرس و واکنشهای مربوط به آن مرتبا اتفاق بیفتد به سلامت شما لطمه میزند.
بدن شما در برابر استرس چگونه واکنش نشان میدهد؟
هنگامی که تحت فشار استرس هستید،بدنتان خود را برای جنگ یا گریز آماده میکند.تعدادی از تغییراتی که در زمان استرس و واکنش جنگ یا گریز در بدن اتفاق می افتد عبارتند از:
-ترشح هورمون های خاص از جمله آدرنالین
-انقباض و سفت شدن ماهیچه ها
-افزایش فشار خون
-گشاد شدن مردمک چشم
-سرد شدن دستها و پاها
-افزایش تعریق
-افزایش جریان خون در عضله های بزرگ
-کاهش حس درد
-مور مور شدن پوست
پاسخهایی که به استرس میدهید:
اگر هورمونهای استرس جهت آمادگی برای جنگ یا گریز استفاده نشوند در بدنتان می مانند،در نتیجه ممکن است زمینه ساز بسیاری از بیماریها در شما گردد یا انجام کارهای روزانه را برایتان دشوار سازند.
بسیاری از علایم استرس در زیر آورده شده است:
علایم روحی-روانی:
اضطراب،افسردگی،اندوه شدید،خشم یا پرخاشگری،بی صبری،تحریک پذیری،احساس نا امیدی
علایم جسمی:
سردرد،گرفتگی گردن و شانه ها،درد پشت،خستگی مکرر،اختلالات جنسی،حالت تهوع،گرفتگی عضلانی،اشکال در خواب،سرما خوردگی یا آنفولانزاهای مکرر،تعرق زیاد،ضربان نامنظم قلب.
علایم فکری و ذهنی:
ضعف در تمرکز،فراموش کاری،ناتوانی در انجام درست کارها،اشکال در یادگیری،اشکال در سخن گفتن،افکار وسواسی منفی،
علایم رفتاری:
بیش از حد سیگار می کشید یا آنکه به مواد مخدر روی می آورید،بی پروا رانندگی می کنید،مستعد تصادف می شوید،معاشرت و ارتباطات اجتماعی شما ضعیف می شود،بیش از حد عصبانی می شوید.غذا کم می خورید.
چه چیزهایی ممکن است باعث استرس شما شود:
عوامل استرس زا ممکن است مردم،محل ها،وقایع،موقعیت ها،احساسات،یا روش فکر کردن باشند.آنچه در شما استرس ایجاد می کند ممکن است برای دوستان،همکاران یا خانواده شما استرس زا نباشد.
استرس زاهای شایع:
-هر گونه تغییر عمده در زندگی
-فشارهای زمانی(time pressures)
-مشکلات مالی و مسئولیت های بیش از حد
-مرگ یک عزیز
-بیماری
-تنهایی
-محل های شلوغ
-گرما یا سرمای شدید
-نور شدید یا سر و صدای زیاد
چگونه در برابر یک استرس واکنش نشان می دهید؟
تمرین زیر را انجام دهید:
_روی یک صفحه سفید کاغذ،عامل استرس زایی را که اغلب شما را ازار میدهد یادداشت کنید.
_از خود بپرسید:"چگونه می توانم با این عامل مقابله کنم؟"باید آن را بپذیرم،از آن دوری کنم،آن را تغییر دهم،یا خود را با آن سازگار نمایم؟
_نوع واکنشی را که باید از خود نشان دهید یادداشت کنید.
_به انچه که نوشته اید عمل کنید.
_این تمرین را تکرار کنید تا بهترین راههای مقابله با همه عوامل استرس زای زندگیتان را بیابید.
_درپیشگیری و رهایی از استرس برای اینکه دچار استرس نشوید، وقت تان را تنظیم کنید.
وقت کم آوردن برای انجام کارها می تواند عامل استرس زای بزرگی باشد،بنابراین تنظیم دقیق وقت می تواند به کاهش استرس کمک کند.فهرست کارهای روزانه تان را اولویت بندی کنید.هر روز ابتدا فقط برای انجام مهمترین کارها اقدام کنید.
پیشگیری و رهایی از استرس:
-جلو گیری از استرس با فعالیت و تمدد اعصاب:
هر روز وقتی را به ورزش و تمرین روشهای تمدد اعصاب اختصاص دهید این کار می تواند از بروز استرس جلو گیری کند.
-ورزش های آیروبیک:
با انجام ورزش های آیرو بیک (پیاده روی،دویدن،شنا)می توانید با اثرات زیانبار استرس مقابله کنید.
-کششهای عضلانی و یوگا:
کمک به تمدد اعصاب و آرامش بخشیدن به شما،شل کردن ماهیچه های منقبض یا سفت.
توصیه های در مورد انجام فعالیت های کاهش دهنده استرس:
_هنگام انجام ورزش های آیروبیک با یکدیگر مسابقه ندهید.
_بدانید که فعالیت های غیر آیروببیک هم (مانند باغبانی و .....)می تواند به پیشگیری و تسکین کمک کند.
_اگر ورزش جدیدی را می خواهدی شروع کنید قبل از شروع با پزشکتان مشورت کنید.
تداوم کار:
_به عوامل استرس زایی که میتوانید کنترل کنید بپردازید و آنچه را که نمی توانید کنترل کنید،بپذیرید.
_احساسات استرس زای خود را با افکار"میتوانم از عهده آن بر آیم"جایگزین کنید.
_روشهای کنترل استرس را که آموخته اید انجام دهید.
_با کسی که او نیز برای کنترل استرس های خود تلاش میکند در تماس باشید.یکدیگر را حمایت و تقویت کنید.
شرح بیماری
روانگسیختگی،یا اسکیزوفرنی (شیزوفزنی Schizophrenia)، یک بیماری روانی است. اسکیزوفرنی گروهی از اختلالات روانی شامل انواع اسکیزوفرنی کاتاتونیک، پارانویید، آشفته، تمایزنیافته و باقیمانده. واژه «اسکیزو» بهمعنی گسیختگی است و «فرنی» نیز به ذهن و روان اشاره دارد. اسکیزوفرنی اغلب به اختلال گسیختگی شخصیتی اشاره دارد، زیرا افکار و احساسات فرد مبتلا به این عارضه دارای ارتباط منطقی و معمول با یکدیگر نیستند. فرد مبتلا قادر نیست تخیلات خود را از واقعیت افتراق دهد و بنابراین رفتاری غیرمنطقی و غیرعادی دارد.
برای قابل فهم بودن اسکیزوفرنی را به دو دسته حاد و مزمن تقسیم میکنند
اساسا در اسکیزوفرنی حاد ، خصوصیات بارز عبارتند از هذیانها و توهّمات و تداخل در فکر. این نوع خصوصیت را علائم مثبت مینامند. بعضی از بیماران پس از مرحله حاد بهبود مییابند و برخی دیگر وارد مرحله مزمن بیماری میشوند.
خصوصیات اسکیزوفرنی مزمن عبارتند از فقدان احساس و انگیزه و مردم گریزی. این خصوصیات را اغلب علائم منفی مینامند پس از تثبیت فرم مزمن بیماری معدودی از مبتلایان ممکن است بطور کامل بهبود یابند.
علایم بیماری
ظاهر شدن علایم زیر در بیمار ممکن است ماهها تا سالها بهطول انجامد:
دوریگزینی و درونگرایی بیش از معمول
از دست دادن انگیزهها
محدودیت شدید هیجانات، یا بروز نابجای هیجانات
هذیانها (باورهای کاذب و غیرواقعی تغییرناپذیر)
توهم (یک تجربه حسی منشأگرفته از ذهن، مثلاً شنیدن صداها یا دیدن چیزهایی که وجود خارجی ندارند)
اختلال تفکر که خود را با تکلم آشفته و غیرمرتبط نشان میدهد.
وجود این باور در بیمار که دیگران افکار وی را شنیده یا میدزدند یا او را تحت کنترل دارند.
اسکیزوفرنی پارانویید ـ در این نوع بهطور غالب رفتارهای مبتنی بر سوءظن به دیگران و رفتارهای پارانویید دیده میشود.
ظاهر و رفتار:
بعضی از آنها روابط اجتماعی خوبی ندارند ؛ اشتغال فکری دارند ؛ کنره گیری می کنند یا رفتارهای عجیب از خود نشان می دهند ، و برخی بدون هیچ دلیل خاصی می خندند یا در برابر آنچه رخ داده ، گنگ و بی تفاوت به نظر میرسند. برخی دیگر ناآرام و شلوغ هستند و تغییراتت ناگهانی در خلق و خو و رفتارشان مشاهده می شود. بعضی دیگر از این بیماران ؛ خود را از جمع دیگران کنار می کشند ؛ بیشتر وقت خود را به تنهایی در اتاق می گذرانند ، بی حرکت روی تخت دراز می کشند و به فکر فرو می روند.
ناهنجاری های خلقی :
ناهنجاری های خلقی رایج در این افراد سه نوع اصلی است :
»»» تغییر خلق ، مانند افسردگی ، اضطراب ، تحریک پذیری ، و سرخوشی.
»»» کاهش در تغییرات عادی خلق که افت هیجانی یا بی تفاوتی نامیده می شود ، یعنی بیمار مبتلا به این اختلال ممکن است به دلیل عدم تغییر خلق، متفاوت از دیگران به نظر برسد.
»»» هیجانی که با شرایط همخوان نیست، یعنی ناهمخوانی عاطفه. برای مثال فرد اسکیزوفرنی ممکن است با حرف زدن از فوت مادرش ؛ بخندد ...!
تکلم :
اختلال در تکلم ممکن است بازتاب اختلال فکر باشد. در مراحل اولیه ؛ بیمار آنقدر مبهم حرف می زند که مشکل می توان منظور و معنی حرف او را فهمید. عده ای دیگر ، خود را با افکار مبهم و مرموز و شبه علمی مشغول می کنند و بعضی دچار فقدان پیوند میان افکار هستند.
ارتباط بین افکار ممکن است غیرمنطقی باشد یا آنکه افکار ؛ محتوای عجیبی داشته باشد.
ممکن است در جریان تفکر ؛ اختلال وجود داشته باشد ، مانند فشار افکار یا انسداد فکری
توهمات :
افراد مبتلا به اسکیزوفرنی هاد دچار توهمات شنوایی ، بویایی و بینایی می شوند. رایج ترین توهم ، توهم شنوایی است که در آن بیمار صداهایی می شنود که دیگران قادر به شنیدن آنها نیستند. این صر و صداها بیشتر به صورت صداهای شلوغ و یا موسیقی شنیده می شود. در بعضی افراد صداها ممکن است با بیمار مکالمه داشته باشند ( صداهای صحبت کردن ) و به او دستور دهد ، یا در مورد اعمال و رفتار بیمار ؛ به او نظر دهد. و حتی د برخی مواقع بیمار به این دستورها عمل می کند. و این ؛ خطرناک ترین مسئله است.
هذیان ها :
در اسکیزوفرنی ، هذیان ها بسیار رایج هستند. بعضی از این هذیان ها که بسیار رایج هستند عبارتند از :
»»» هذیانهای گزند وآسیب : مختص بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی هاد نیست.
»»» هذیانهای انتساب : در بیماران اسکیزوفرنی زیاد رایج نیست اما ارزش تشخیصی بالایی دارند.
»»» هذیان کنترل : احساس کنترل شدن توسط یک رادار ، فرستند ، ******* جاسوسی و ...
»»» هذیان کاشته شدن فکر : اعتقاد بیمار به اینکه افکار خاصی در سرش گذاشته اند یا افکارش را از ذهنش خارج کرده اند یا افکارش منتشر شده است.
جهت یابی :
در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی ، جهت یابی عادی است.
توجه و تمرکز :
در این بیماران ، توجه و تمرکز معمولا آسیب می بیند و ممکن است در حافظه نیز مشکل داشته باشند.
بینش :
اغلب مختل است. اکثر بیماران نمی پذیرند که تجربه هایشان مربوط به یک بیماری روانی و ناشی از آن است و اغلب ؛ نشانه ها را به اعمال شخصی بدخواه نسبت می دهند. در اکثر این بیماران ، سطح افکار با تحصیلات همخوانی ندارد و افکار و آنها عقاید خاص خود را دارند.
علل
علت واقعی آن مشخص نشده است. بهنظر میرسد عوامل ارثی در آن نقش داشته باشند؛ عوامل محیطی نیز ممکن است در ایجاد آن دخیل باشند.
اسکیزوفرنی و اقدام به خودکشی
خودکشی یکی از خطرات جدی در افراد مبتلا به اسکیزوفرنی است. برای افرادی که اقدام به خودکشی می کنند یا دیگران را به آن عمل تهدید می کنند، حتماً باید به دنبال مشاورات تخصصی بود. افراد مبتلا به اسکیزوفرنی نسبت به کل اجتماع به میزان بسیار بیشتری ارتکاب به خودکشی می نمایند. به طور تقریبی، 10 درصد از افراد اسکیزوفرنی (به ویژه مردان جوان) دست به خودکشی می زنند. متاسفانه، پیشبینی این عمل در این بیماران بسیار دشوار است.
درمان
تشخیص از طریق مشاهده علایم بیماری توسط سایرین تأیید میشود.
- اخذ سابقه طبی، سابقه رفتاری، معاینه فیزیکی و ارزیابی روانی توسط یک پزشک توصیه میگردد.
- هیچ آزمون اختصاصی برای تشخیص اسکیزوفرنی وجود ندارد. برای اثبات این تشخیص، علایم باید حداقل 6 ماه در زمانهایی از زندگی تداوم یافته باشد. برخی بررسیهای طبی نیز بهمنظور رد سایر بیماریهای احتمالی عامل بیماری استفاده میشوند.
- هدف از درمان، کمک به بیمار برای بازگشت به عالم واقعیت است. درمان با داروهای تخفیفدهنده علایم شروع میشود.
- پس از کنترل علایم، درمان با رواندرمانی و توانبخشی که به فرد در جهت کسب دوباره مهارتها و الگوهای رفتاری طبیعی کمک میکند، ادامه مییابد.
- خانواده و سایر افراد دارای نقش مهم در زندگی بیمار نیز باید در درمان مشارکت داشته باشند تا معضلات بیمار را درک کرده و بدانند برای کمک به بیمار چه میتوانند انجام دهند. بیماران دچار اسکیزوفرنی گاهی در زندگی با دیگران مشکل دارند.
داروها
داروهای ضدسایکوز معمولاً تجداروهای ضدسایکوز معمولاً تجویز میشود. برخی از این داروها خوراکی بوده و برخی بهطور تزریقی تجویز میشوند. اگر عوارض یک دارو خیلی شدید بوده و یا علایم بیماری با آن کنترل نگردند، داروی دیگری تجویز میشود. با برطرف شدن علایم مقدار تجویزی دارو کاهش مییابد. در اکثر بیماران مصرف مادامالعمر این داروها لازم است. لیتیوم،LSD،کلازاپین،الانزاپین،والپروات سدیم،فلوانکسول،و غیرهمولتیپل اسکلروزیس یا MS
این بیماری زیر گروه بیماری های عصبی است و علایم روانی نیز علاوه بر علایم بدنی در این بیماری نمود فراوانی دارد.
این بیماری چیست؟
MSباعث تخریب میلین می شود که در تسریع انتقال تحریکات اعصاب مغز موثر است.در هدایت تحریکات عصبی به سیستم اعصاب مرکزی اختلال ایجاد میکند و به انتقال نسبی گیرنده ها یا عدم انتقال آنها می انجامد.
این بیماری علت اصلی ناتوانی مزمن در جوانان و بزرگسالان و میان سال است و در زنان بیشتر از مردان دیده می شود.
عقیده بر این است که علت این بیماری ویژگی ژنتیکی است که موجب استعداد اختلال عمکرد اتو ایمون،عفونت های ویروسی،یا هر دو می شود.البته عده ای هم معتقد به علل روانی این بیماری هستند.
موارد خطر ناک:
مانند اختلالات دژنراتیو پیشرونده دیگر،MSممکن است روی عملکرد جسمی،ذهنی و روحی،اجتماعی اثر بگذارد.در هر صورت،بیشتر بیماران زندگی فعال و مولدی دارند و بیماریشان دوره بهبودی طولانی مدتی دارد،بیماران محدودی نیز دچار چنان پیشرفت سریعی از بیماری می شوند که دیگر زمانی برای سازگاری با توانایی های از دست رفته خود را نخواهند داشت.
MSبصورت غیر قابل انتظار دوره های بهبودی و شدت بیماری را ایجاد میکند ممکن است مشکلات بیماری بدون هیچ الگویی فراز و نشیب یابد.
این مشکلات ممکن است شامل موارد زیر باشد:
*نوسان خلقی
*اختلالات صحبت کردن،شنوایی و بینایی
*کاهش حسی
*اختلال در عملکرد جنسی،مثانه و روده
*لرزش عضلات،ضعف و اسپاسم عضلانی
تشخیص:
آزمایش مغزی نخاعی،سی تی اسکن،MRI,PET،مطالعات اوک پوتنشیالEvoked potential(حسهای بینایی،شنوایی و وضعیت حسی بدن)،آزمایشات مطالعات انتقال عصبی و روانشناسی عصبی،آزمایشات خونی برای تعین انتی بادی ها،کفایت آنزیم ها،تشخیص فراورده های شکنندگی و آتروفی عضلات انجام می شود.
*تنش،خستگی،افزایش حرارت،عفونت،تروما،پریود،حاملگی باعث بدتر شدن بیماری MSمی شوند.*
***نکات مهم برای آموزش بیماران و همراهان بیمار***
روشهای کاهش تنش را آموزش دهید و بیمار را تشویق کنید تا استراحت کافی داشته باشد.
اگر بیمار لرزش سر دارد،به او پیشنهاد کنید که سرش را روی بالشتک های پشت صندلی قرار دهد تا حالت پایداری و ثابتی داشته باشد.
در صورت داشتن لرزش دست باید به او آموزش استفاده از آتل داده شود.
در بیمارن مبتلا به انقباض عضلات نحوه استفاده از کیف یخ را بیاموزید.
نحوه کاهش انقباض عضلات در پاها قبل از فعالیت جنسی را به او بیاموزید.
اگر بیمار در صحبت کردن دچار مشکل می شود،باید تمرینات صوت و صدا را بیاموزد،به بیمار دچار دو بینی نحوه استفاده از یک چشم را با کاربرد متناوب یک پد چشمی بیاموزید.
اگر بیمار نقص حافظه کوتاه مدت است،پیشنهاد کنید که همیشه یک قلم و کاغذ همراه داشته باشد تا نکات مهم را ثبت کند.
در صورتی که بیمار دچار نقص حسی است،به او آموزش دهید که احتیاطات مربوط به وسایل بسیار داغ ویا خیلی سرد را بکار بندد.به او بگویید برای اندازه گیری درجه حرارت آب از دماسنج استفاده کند.
در مورد بی اختیاری ادراری،کنترل های لازم انجام شود
به بیمار توصیه کنیددر طول روز تمرینات کششی آرام و ملایمی انجام دهد تا احتمال انقباض عضلانی کاهش یابد.خستگی،تنش و تقلای زیاد ممکن است باعث شروع یا شدت علایم MSشود.
اگر مشکلات هماهنگی در حرکت بیمار تداخل ایجاد میکند،به بیمار آموزش دهید با قدمهای پهن راه برود تا تعادل برقرار شود.
داروها:
کورتیکو استرویید هادر مرحله حاد به توقف علایم کمک میکنند.داروهای دیگری به کاهش ناتوانی کمک می کنند شامل ضد اسپاسموئیدها،ضد دردها،مسهل ها،ضد سایکوزها،و ضد افسردگیها هستند.
برای شل کردن عضلاتی که اسپاسم شدید دارند از از شل کننده های اسکلتی مانند باکلوفن(لیورسال)یا سدیم دانترول(دانتریوم)استفاده می شود.
جراحی:
اگر دارو درمانی لرزشها را کنترل نکندپزشک ممکن است تالاموتومی استروتوکسیک را پیشنهاد کند،جراحی های دیگر ممکن است گذاردن یک پمپ جهت تزریق باکلوفن به داخل مایع مغزی نخاعی باشد.این روش برای درمان انقباض عضلانی حاد موثر است.
استرس در کودکان:
فرزندان گرانبهاترین میوه زندگی هستند و متاسفانه از همه دارایی های ما بیشتر در خطر !
می توان ادعا کرد که در روند پیشرفت انسان متاسفانه محیط زندگی فرزندان ما روز به روز خطرناک تر می شود .
بسیاری از ما به جای ارتباط سالم با فرزندمان او را اسیر Game های کامپیوتری ، تلویزیون و ... می کنیم تا فرصت بیشتری برای پرداختن به کارهای مهم تر که پولدار تر شدن و خانه بزرگتر داشتن و اتومبیل مدل بالاتر و زرق و برق های دیگر بدست آوریم.
در یک بررسی علمی که با کمک دانشگاه Stanford انجام شده ، استرس های زندگی کودکان امروزی را بررسی کرده اند و ما در این جا به خلاصه ای از نتایج این مطالعات می پردازیم :
محققین 70000 کودک زیر 17 ساله را که هر یک بدلیلی تحت درمان های روانی بوده اند بررسی کردند . در 25000 نفر آنها حداقل یکی از والدین مبتلا به افسرده گی بوده اند .
نوجوانان والدین افسرده در موارد کمتری برای پیشگیری ،معاینه و واکسیناسیون و ... به مراکز درمانی مراحعه کرده و در مقابل تعداد بیشتری به Emergency room و درمانگاهها ی تخصصی مراجعه داشته اند.
نوزادان والدین افسرده 14% بیشتر نیاز به درمان بیماری های مختلف داشته اند.
آمار مرکز ترک اعتیاد مواد مخدر مثل تریاک ، کدئین ، هروئین و مواد مشابه نشان می دهد %65 زنان معتاد 1 یا بیشتر فرزند دارند و 35% این مادرهای معتاد به افسردگی نیز مبتلایند.
برخی از این مادران جزء زنانی هستند که احساس می کنند باید همسر و مادر کاملی باشند و فشارهای زندگی آنها را اغلب معتاد به قرص های ضد دردی می کند که به وسیله پزشکان برای دردهای ماهانه ، سر دردها یا کمر دردها تجویز می شوند .و البته به خاطر شرم و ترس از رسوایی اعتیاد خود را پنهان می کنند که طبعاً نتیجه دردناک آن را کودکان باید تحمّل کنند.
نتايج ارزيابيها بيان مي دارد تغييرات ساده در رژيم غذايي افراد مي تواند تاثير عمـــده اي در بهبود افسردگي ، اضطراب و اختلالات خلقي (بي ثباتي خلق).به نحوي كه به طور مــداوم نيازي به داروهاي ضد افسرگي نخواهد بود. البته در پايان تحقيق محقق بيان مي دارد جـــهت درمان بهتر،ازروان درماني ودارودرماني استفاده شود. تغذيه مناسب در كنار درمان اصلي باشد.
نتايج تحقيق غذا و خلق بيان مي دارد 80% افراد مصاحبه شده گزارش داد ه اند وضعيت بهداشت رواني آنها وقتي رژيم غذايي خود را تغيير داده اند بهبود يافته است و حدود -- آنها بيان داشتند بهبودي زيادي پيدا كرده اند يا ناراحتي كمتري از افسردگي ، اضطراب يا تغييرات خلقي متحمل شده اند.
براي تحقيق 200 نفر پرسشنامه اي كه جهت نعيين رابطه بين تغييرات رژيم غذايي،تغذيه و بهداشـت رواني طراحي شده بودرا تكميل نمودند. بر اساس پاسخهاي ارائه شـــده 88% كساني كه شيوهاي كنترل و حفظ رژيم غذا يي انجام داده بودند بهبود يافتند. نتايج نشــان
مي دهدافرادي بهبودي يافتند كه مصرف غذاهاي استرس زا مانند شكر(80% شركت كنندگان)،كافئين(79% شركت كنندگان) ، الكل(55% شركت كنندگان) و شـكلات(53%شركت كنندگان) را كم يا ترك كرده اند و مصرف غذاهاي كمك كننده از قبيل آب(80% شــــركت كنندگان)، سبزيجات
(78% شركت كنندگان)،ميوه(72% شركت كنندگان)و روغن ماهي(52% شركت كنندگان)افزايش داه اند.
بنابراين تغييرات در الگوهاي غذا خوردن و بهبود و برنامه براي آن مي تواند مفيد و بهبود بخش باشد. به نحوي كه غذا و ميان وعدهاي غذايي منظم ميل شوند ، خوردن صبحانه فرامــوش و ترك نشود. هنگام نياز و گرسنگي ميا ن وعده جهت ميل كردن داشته باشيد.
(مقاله چاپ شده خودم در روزنامه همشهری صفحه علمی شماره۲۸۹۷ مورخ۲۲آبان ۱۳۸۱)
داروهای 88****888ننننئئkkkkjjابرالببآرامبخش نظیر بنزودیازپینها ممکن است در شروع درمان لازم باشد.ویز میشود. برخی از این داروها خوراکی بوده و برخی بهطور تزریقی تجویز میشوند. اگر عوارض
خصوصیات افراد با اعتماد به نفس بالا
* برخوردار از مركز كنترل درونی: غم و شادی آنان وابسته به عوامل خارجی نیست.
* از لحاظ جسمانی، احساسی، ذهنی و معنوی از خود مراقبت میكنند.
* میانه روی را در افكار، احساسات و رفتارهای خویش حفظ میكنند.
* قادر به پذیرش و پند گیری از اشتباهات خود میباشند. قادر به بیان جمله "من اشتباه كردم"
میباشند.
* توانایی بخشش اشتباهات خود و دیگران را دارند.
* مسئولیت اداره زندگی خود را بعهده میگیرند.
* تفاوتهای فردی میان افراد را ارج مینهند.
* به نقطه نظرات دیگران گوش میدهند.
* همواره مسئولیت ادراكات، احساسات و واكنشهای خود را بعهده گرفته و هیچگاه آنها را
فرافكنی نمیكنند.
* از نقاط ضعف و قوت خود آگاهی دارند.
* همواره در حال پیشرفت و ترقی بوده و از ریسكهای مثبت در زندگی بیم ندارند.
* دارای اعتماد بنفس و خود باوری بوده و به خود ارج میدهند.
* اعتماد بنفس آنان بدور از خودبینی و غرور میباشد.
* از آنكه مورد انتقاد قرار گیرند نمی هراسند.
* هنگامی كه از آنان پرسشی میگردد حالت تدافعی بخود نمیگیرند.
* در برابر موانع و مشكلات به آسانی تسلیم نمیگردند.
* نیازی به تحقیر و تمسخر دیگران ندارند.
* از آنكه در كاری شكست بخورند ویا در حضور دیگران نادان بنظر برسند ابایی ندارند.
* هیچگاه خود را مورد انتقاد و سرزنش مخرب و شدید قرار نمیدهد.
* توانایی خندیدن به خود و زیاد جدی نگرفتن خود را دارند.
* به خویشتن و توانایی خودشان ایمان و اعتماد دارند.
* به تصمیم گیری هایشان اعتماد دارند.
* باور دارند كه فردی با ارزش، با قابلیت، دوست داشتنی، پذیرفتنی و مهم میباشند.
* نیازی به كمالگرایی ندارند.
* هیچگاه خودشان را با دیگران مقایسه نمیكنند.
* از آنكه دیگران چگونه نسبت به آنان می اندیشند واهمه و نگرانی ندارند.
* نیازی به اثبات و توجیه افكار و عقاید خود به دیگران ندارند.
شیوههای پرورش عزت نفس
كودكان از ویژگیهای منحصربهفرد و متفاوتی نسبت به یكدیگر برخوردارند؛ حتی میان فرزندانی كه در یك خانواده بزرگ شدهاند نیز تفاوتهای چشمگیری وجود دارد، و در حقیقت همین تفاوتهاست كه یك كودك را از دیگری متمایز كرده و در عین حال به او ویژگی انحصاری نیز میبخشد.
تفاوت بین صفات گوناگون جسمانی، تواناییهای ذهنی، مهارتها، دلبستگیها، شایستگیها، علایق، بیزاریها، نگرانیها و هراسهاست كه هر كودك را از دیگری مجزا میكند و بیانگر بیهمتایی و یگانگی كودكی نسبت به كودك دیگر است. در حقیقت ارزیابی كودك از مجموعه این صفات، "عزتنفس" نامیده میشود.
تعریف عزتنفس
عزتنفس تحت عنوان نگرش و خودباوری مثبت و مطلوب فرد از مهارتها، شایستگیها و محدودیتهایش تلقی میشود و مهمترین جنبه خود پرورانیست (خودپرورانی: توانایی بازنمایی ذهنی كودكان و امكان فكر كردن و صحبت كردن كودك در مورد خودش) كه بر رفتار آتی و سازگاری روانی درازمدت شخص تأثیر بسزایی میگذارد.
بدیهی است كودكی كه به خاطر موفقیتهایش تحسین و تشویق شده و تلاشهایش در امور دشوار (حتی در صورت عدم موفقیت) مورد تأیید و تقدیر والدینش قرار میگیرد، ارزیابی مثبتی از خود خواهد داشت، و برعكس كودكی كه مداوم سرزنش شده و موفقیتهایش مورد بیتوجهی و بیاعتنایی والدین قرار گرفته و یا والدینش را در تلاش برای تبدیل كردن او به چیزی مییابد كه نیست؛ به ارزیابی منفی از خود میرسد و خود را غالباً درمانده و ناتوان تصور میكند.
اما توجه به این نكته كه والدین و مربیان چگونه میتوانند كودكان را در پرورش صحیح این مهم یاری كنند از اهمیت خاصی برخوردار است كه به برخی از مهمترین آنها اشاره میكنیم
شیوههای پرورش عزتنفس
1) در انجام هر كاری انتظار رفتار ماهرانه از كودك نداشته باشید:
كاری را كه فرزندتان انجام داده تحسین كنید؛ حتی اگر كودك شما به درستی از عهده انجام آن بر نیامده باشد. والدینی كه توجه فرزندشان را تنها به جنبه عدم موفقیت در كاری معطوف میكند موجب شكلگیری خودپنداره منفی و عزتنفس پایین در فرزندشان میشوند. ضروریست والدین در صورت لزوم برای اصلاح بیشتر به راهنمایی و تمرین متوسل شوند و به كودك بیاموزند كه چگونه در آینده موفقتر باشد.
2) از مقایسه مثبت یا منفی كودكان با دیگران اجتناب ورزید:
در مقابل كارها و رفتار فرزندان به اعتبار خود آن رفتار مستقیماً و بدون اظهارنظر در مورد كودك دیگری، این كار را انجام دهید؛ اینگونه مقایسهها (قیاسها) نه تنها مشكلی را حل نمیكند بلكه، مشكلات بیشتری را نیز بهوجود میآورد. چنین رفتاری تنها این نكته را به كودك منتقل میكند كه به خوبی و با ارزشی كودكی نیست كه پدر و مادر از او صحبت میكنند، افزودن بر آن پدر یا مادر بچه دیگری را بیشتر دوست دارند.
3) از كودك بخواهید آزادانه عقیده و سلیقه شخصیاش را در مورد موضوعات بیان كند:
حق انتخاب به كودكان، احساس مسئولیت و كنترل بر زندگی میدهد. والدین باید سعی كنند عمداً برای كودكان موقعیتهایی ایجاد كنند تا كودكان مجبور باشند در آن موقعیتها انتخاب كنند و تعمیم بگیرند.
در صورتی كه كودكان هنوز قادر به تصمیمگیری نیستند، آنها را درگیر انتخابهای آسان كنید بهعنوان مثال اجازه دهید آنها تصمیم بگیرند چه موقعی و به چه ترتیبی یك تكلیف را انجام دهند.
به این ترتیب، كودكان درمییابند كه در امور مربوط به خودشان مقداری مسئولیت دارند و این موقعیت، موجب تقویت احساس مسئولیت و استقلال كودكان میشود و آنها را فردی خودمختار بار میآورد. همچنین مشاركت متقابل در امور به كودكان كمك میكند احساس با ارزش بودن كنند.
4) كودكان را نه تنها به سبب موفقیت بلكه، به خاطر تلاش و كوششی كه انجام دادهاند تشویق و تأیید نمایید:
والدین باید در پی فرصتهایی باشند تا تلاشهای فرزندشان را در انجام كارهایی كه تازه آموختهاند و انجامشان بهصورت تمام و كمال برای كودك دشوار است، مورد تقدیر و تأیید قرار دهند. این چنین واكنشی، اعتمادبهنفس كودك را تقویت كرده و به او كمك میكند تا با علاقهمندی بیشتری پذیرای دشواریهای جدید باشد. كودكان در هر كاری كه سعی بر انجامش دارند بهترین نخواهند بود، ولی میتوانند این نكته مهم را فرا گیرند كه كوششهایشان به حساب میآید و همیشه مورد ستایش قرار میگیرند.
5) گوش دادن با حساسیت را بیاموزید:
هنگامی كه والدین به احساسات و افكار كودكشان به اندازه كافی توجه نمیكنند، كودكان دچار ناامیدی و رنجش خاطر میشوند و چنین نتیجهگیری میكنند كه عقایدشان احمقانه و غیرقابل توجه و به دردنخور است، اینكه دوستداشتنی نیستند و كسی آنها را دوست ندارد.
پدر و مادی كه با دقت به حرف كودكشان گوش میدهند، به او میفهمانند كه برای صحبتها و عقایدش ارزش قایلاند و به خود او نیز احترام میگذارند. این واكنش احترامآمیز، سبب افزایش اعتمادبهنفس در كودك و همچنین ارزش قائل شدن كودك نسبت به خودش میشود.
6) سعی كنید رابطهای سازنده و نزدیك با كودك برقرار كنید:
با ترتیب دادن زمانهایی كه كاملاً در دسترس هستید، نشان دهید كه میخواهید با كودك باشید و وقت زیادی را صرف او كنید: برخی موارد لازم است والدین بدون قضاوت كردن تنها گوش فرا دهند و تنها در برخی موارد احساسات و افكارشان را بیان كنند.
7) همواره سعی بر یادآوری و تأكید نقاط قوت فرزندتان كنید:
این روش به موفقیتهای بزرگتری منجر میشود و سبب ارتقای اعتمادبهنفس و ایجاد احساس ارزشمندی در كودك میشود. به خاطر داشته باشید كه حتماً بعد از هر موفقیت برای (كودك) پاداشی در نظر بگیرید و پاداشها و تشویقها و ابراز تحسینتان بلافاصله و بیدرنگ انجام شود.
منفی در منفی، مثبت
حتی آنهایی که تمام دور و بر خودشان را منفی میبینند و منفی تفسیر میکنند، میتوانند خوشبینی و تفکر مثبت را یاد بگیرند. چطوری؟ به کمک روانشناسی مثبت.
روانشناسی مثبت یعنی مطالعه علمی عملکرد یک انسان ایدهآل. این، اولین جملهای است که در ویکیپدیا، مقابل این اصطلاح پیدا میکنید. اما این علم نوظهور واقعا درباره چه چیزی بحث میکند؟ آنطور که مارتین سلیگمن، (پدر روانشناسی مثبت) میگوید: این روانشناسی، روانشناسی قرن بیست و یکم است؛ علمی که به جای توجه به ناتوانیها و ضعفهای بشری، متمرکز شده است روی تواناییهای آدمها؛ تواناییهایی از قبیل شاد زیستن، لذت بردن، قدرت حل مسأله و خوشبینی
اگرچه همانطور که مارتین سلیگمن میگوید، میشود ریشه روانشناسی مثبت را در اظهارات روانشناسهای قرن بیستم هم دید، اما اولین کسی که این مباحث را به شیوه علمی مطرح کرد «سلیگمن» بود. پیش از او روانشناسهای انسانگرایی مثل راجرز و مازلو هم کم و بیش چنین دیدی به انسانها داشتند. راجرز، آدمها را نامشروط میپذیرفت .
او میگفت هر کسی دنیای فردی و منحصر به فرد خودش را دارد که باید به آن احترام گذاشت. به نظر او ریشه تمام مشکلات بزرگسالان از آنجا ناشی میشود که والدین در کودکی محبت خودشان را به صورت مشروط به کودک ارائه میدهند؛ یعنی کودک باید آنگونه که پدر و مادرش میگویند رفتار کند تا مورد محبت قرار بگیرد .
مازلو هم در سلسله مراتبی که برای نیازها در نظر گرفته بود «نیاز به خودشکوفایی» را در بالاترین مرتبه قرار داده بود. او میگفت افراد در مرحله خودشکوفایی، یک حس شادی را تجربه میکند، توأم با آرامش. حتی قبل از انسانگراها، یک روانشناس آمریکایی به نام ویلیام جیمز، نگرانی اصلی روانشناسی را «شادی و بهزیستی انسانها» میدانست .
روانشناسی مثبت در 6 سالی که از قرن بیست و یکم گذشته، پیشرفتهای زیادی کرده است. جالب است بدانید که روانشناسان این مکتب، در مقابل DSM که نظام طبقهبندی اختلالات روانشناختی بیماران است، یک نظام طبقهبندی به نام CSV را به وجود آوردهاند که تواناییهای آدمها را گروهبندی میکند. آنها 6 گروه از تواناییهای آدمی را در این نظام، مشخص کردهاند :
1 ـ خرد و دانایی: شامل خلاقیت، کنجکاوی، باز و پذیرا بودن در مقابل تجارب جدید، عشق به یادگیری و وسعت نظر
2 ـ شجاعت: شامل خودباوری، پایداری، کمال و سر زندگی
3 ـ تنوعدوستی: شامل عشق، مهربانی و هوش اجتماعی
4 ـ عدالتجویی: شامل رعایت حقوق شهروندی، بیطرفی و رهبری
5 ـ اعتدال: شامل بخشش و دلسوزی، فروتنی و آزرم، احتیاط و نظم بخشیدن به عملکرد خود
6 ـ تعالی: شاملِ دانستن ارزش زیباییها و شگفتیها، قدرشناسی، امیدواری، شوخطبعی و معنویت
حتی این استادان برای این علم نوظهور، زیرمجموعههایی هم ترتیب دادهاند؛ مثلا، سه تا از زیر مجموعههای آن که البته همپوشانی هم با هم دارند شامل گرایشهای زیرند :
1 ـ تحقیق در زندگی دلپذیر یا زندگی در لذت: این محققان در پی آن هستند که بدانند مردم چگونه میتوانند به بهترین سطح تجربه، پیشبینی و دیگر تجربههای حسی خوشایند به عنوان جزئی از زندگی طبیعی دست یابند؛ احساساتی از قبیل حس برقراری رابطه خوب با دیگران، امیدواری، علاقهمندی و تفریح کردن .
2 ـ مطالعه زندگی خوب یا زندگی متعهدانه: این محققان احساس سرشار شدن در احساسات منحصر به فردی را که از کارهای ابتدایی و معمولی زندگی سرچشمه میگیرند، مطالعه میکنند. این احساسات وقتی شکل میگیرد که فرد حس میکند تکلیفی که به او دادهاند، با تواناییهایش جفت و جور است و مطمئن است که از پس آن بر میآید .
3 ـ تحقیق در زندگی معنادار یا زندگی در پیوند با جهان: این محققان میخواهند بدانند که مردم چگونه احساسات مثبت خود را به سوی بهزیستی و تعلق داشتن به معنایی مثبت هدایت میکنند. مهمتر این که آنها میخواهند بدانند مردم چگونه میتوانند احساس کنند که یک جزء کوچک اما فعال و مشارکتکننده در یک جهان بزرگتر و ماناترند. احساساتی از قبیل جزئی از طبیعت بودن، عضو یک گروه اجتماعی یا یک نهضت یا یک سازمان یا یک سنت یا یک نظامِ باوری بودن .
سلیگمن، پدر روانشناسی مثبت
سلیگمن را دانشجوهای روانشناسی در کشور ما خوب میشناسند چون کتاب «آسیبشناسی روانی» که آن را مشترکا با «روزنهان» تألیف کرده، یکی از سرفصلهای درسی رشته روانشناسی در ایران است. یکی از جالبترین کارهای سلیگمن، آزمایشی است که روی سگها انجام داده. او دو گروه از سگها را در شرایط مختلف قرار داد .
در گروه اول، سگها در جعبه دوطرفهای قرار داشتند که به یک طرفش شوک الکتریکی وارد میشد و طرف دیگرش نه. بین دو طرف جعبه، دری بود و اهرمهایی؛ ولی اهرمها هیچ کدام ربطی به در نداشتند. در گروه دوم همان نوع جعبهها وجود داشت اما با فشار دادن اهرمها سگها میتوانستند در را باز کنند .
او بعد از این که چند بار این آزمایش را روی دو گروه انجام داد، دید که سگهای گروه اول بعد از چند بار تقلا دیگر هیچ تلاشی برای نجات خودشان انجام نمیدهند و شوک الکتریکی را تحمل میکنند. سلیگمن در مرحله بعد، جعبهها را عوض کرد اما سگهای گروه اول حتی وقتی که در جعبههای گروه دوم قرار میگرفتند، باز هم هیچ تلاشی انجام نمیدادند. اگر آنها فقط کمی میجنبیدند و اهرم را فشار میدادند، از شوک نجات پیدا میکردند اما آنها «آموخته بودند که درمانده باشند .»
ذهن خلاق سلیگمن، این پدیده را که هر جا میرفت به آن میگفت «درماندگی آموختهشده» ربط داد به افسردگی در انسانها. او همین آزمایش را انسانیتر کرد و مسائل غیرقابل حل را به آزمودنیهایش داد. آنها بعد از چند بار شکست، دیگر مسائل ریاضی قابل حل را هم بیخیال میشدند. انگار آنها آموخته بودند که درمانده باشند و به همین خاطر، غمگین میشدند .
خوشبینی، آموختنی است
آزمایشهای سلیگمن برای این که باز هم انسانیتر بشود به چیزهای بیشتری نیاز داشت. او رفت سراغ روانشناسی اجتماعی و آنجا نظریههایی پیدا کرد که توانست با آنها پل بزند بین «درماندگی آموختهشده» و «آموزش خوشبینی». کاملترین نظریهای که به دردش خورد از نوشتههای «واینر» بود. او سالها قبل از سلیگمن، «سبکهای اسنادی آدمها» را معلوم کرده بود. واینر میگفت وقتی یک رویداد در زندگی ما اتفاق میافتد ما با سه شیوه آن را تبیین میکنیم :
اولین شیوه را قبلا روانشناسهای دیگری هم گفته بودند؛ که ما میگوییم علت این رویداد یا ما هستیم (سبک اسناد درونی) یا محیط (سبک اِسناد بیرونی). مثلا وقتی در امتحانی شکست میخوریم؛ یا آن را ربط میدهیم به سؤالها، استاد یا شرایط بد امتحان و یا ربطش میدهیم به ناتواناییهای خودمان .
در سطح دوم، ما علاوه بر علت، کلیت اِسناد را معلوم میکنیم؛ یعنی این که یا همه امتحانها را مزخرف میدانیم (سبک اِسنادی کلی) یا فقط همین امتحانی را که خراب کردهایم (سبک اِسنادی خاص). یک نمونه از سبک اِسنادی بیرونی و کلی در توجیه شکست امتحان این است که بگوییم: همه استادهای دانشگاه سختگیرند .
در سطح سوم، ما به آن رویداد یک برچسب زمانی میزنیم. مثلا در مورد شکست در امتحان ممکن است استاد آن امتحان را آدم بدذاتی بدانیم (سبک اِسنادی دایمی) یا این که بگوییم آن روزِ بهخصوص میخواسته با سؤالهای سختش ما را اذیت کند (سبک اِسنادی گذرا )
سلیگمن توانست عمدهترین مفاهیم روانشناسی مثبت را از تلفیق نظریه «درماندگی آموختهشده» و «نظریه اِسنادها» به دست آورد. او میگفت اگر درماندگی آموختنی است، پس به وسیله تغییر سبکهای اِسنادی میتوان خوشبینی را هم آموخت. در واقع درماندگی آموختهشده، شکل بدبینانه و اولیه واکنش به اتفاقهای بدِ زندگی است .
فرض کنید شما در موقعیتی قرار میگیرید که چندان کنترلی روی آن ندارید . شما قبل از آن که بیاموزید درمانده شوید از سبکهای اِسنادی استفاده میکنید .
ما در مقابل رویدادهای بد زندگی، یا خوشبین هستیم یا بدبین. به زبان سلیگمن، ما بدبین هستیم اگر در مقابل رویدادهای بد، سبک اِسنادی درونی (خودمان را مقصر بدانیم، نه محیط)، کلی (در موقعیتهای مشابه هم آن اتفاق بد میافتد)، و دایمی (همیشه این اتفاق بد تکرار خواهد شد) داشته باشیم .
در مقابل رویدادهای خوشایند زندگی هم میشود بدبین بود. شما اگر یک رویداد خوب زندگیتان مثل قبول شدن در کنکور را به عوامل بیرونی (مثلا آسان بودن سؤالها)، خاص (مثلا توانایی فقط در سؤالهای تستی) و گذرا ( فقط کنکور امسال خوب بود) ربط دهید، شما فروتن نیستید بلکه بدبیناید سلیگمن، مفهوم امید را هم از سطح دوم و سوم سبکهای اِسنادی گرفت؛ یعنی ما در مقابل رویدادهای بد، آدم امیدواری هستیم، اگر آن رویداد را گذرا و خاص بدانیم و در مقابل رویدادهای خوب، آدم امیدواری هستیم اگر آنها را کلی و همیشگی بدانیم .
او عزت نفس را هم همینگونه تبیین کرد. در واقع انسانهایی که عزت نفس بالاتری دارند، رویدادهای خوب را به خودشان نسبت میدهند. همچنین آنها با ربط دادن وقایع به محیط و دیگران اجازه نمیدهند رویدادهای بد، آسیبی به عزت نفسشان وارد کند. البته خود سلیگمن هم قبول داشت که در شرایطی که ما کاملا به محیط کنترل داریم و اشتباهی میکنیم، ربط دادن آن به عوامل بیرونی، بیمسؤولیتی است (نه خوشبینی). او هشدار میدهد که این سبکهای اِسنادی بدبینانه و خوشبینانه بیشتر در مقابل شرایطی است که ما کنترل مبهمی به محیطمان داشته باشیم .
پس در یک کلام: «خوشبینی آموختنی است.» اگر ما یاد بگیریم که در مقابل رویدادهای ناخوشایند، سبک ِاسنادی بیرونی، خاص و گذرا داشته باشیم و در مقابل رویدادهای خوشایند، سبک اِسنادی درونی، کلی و دائمی، آنوقت خوشبین هستیم. سلیگمن و همکارانش دریافتند که آموزش تغییر در سبکهای اِسنادی باعث میشود افراد نشانههای افسردگی را کنار بگذارند .
سه قدم به سوی تفکر مثبت
1 ـ از تبیینهای بدبینانه استفاده نکنید: سلیگمن و دوست مشهورترش بِک میگویند همه آدمها میتوانند یاد بگیرند از تبیینهایی استفاده کنند که موقتی و موقعیتمحور باشند. مثلا یک مادر که با کودکش استثنائا بدرفتاری کرده، میتواند این جمله را بگوید که «من آن روز حوصله نداشتم ولی اکثر اوقات، مادر خوبی هستم.» همچنین گاهی میشود از شوخی استفاده کرد. مثلا جوانی که در حضور دیگران زمین خورده است، میتواند بگوید «اگر از من فیلم میگرفتند بساط خندهمان جور میشد .»
2 ـ شادی خودتان را محدود نکنید: در دنیای ماشینی امروز، ارزشهای اجتماعی و اقتصادی باعث شدهاند شادی ما تعریف شده باشد و بسیاری از مردم به نسبت این ارزشها، شادیهای خودشان را محدود میکنند. مثلا با خودشان میگویند «تا ماشین نخرم، شاد نمیشوم» یا «اگر همه دوستم داشته باشند، شادی واقعی را تجربه میکنم.» اما هر کدام از این جملات، هم زمان و هم چگونگی شادی ما را محدود میکنند .
اگر این جملات را زیاد تکرار کنیم، قاعده ذهن ما میشوند. بنابراین اگر به آن اهداف نرسیم بیشتر و بیشتر غمگین میشویم. اما حقیقت این است که فقط هدف نیست که شادی میآفریند؛ شادی، فرآیندِ رفتن به سوی هدف است: «من تلاش میکنم که ماشین داشته باشم پس به خاطر تلاشم از خودم خشنودم و حس خوبی دارم.» یا: «من باید یاد بگیرم که ارزشهای آدمها با هم فرق میکنند پس نمیشود توقع داشت که همه دوستم داشته باشند .»
3 ـ گفتوگوهای درونیتان را فرآیندمدار کنید: در هر گامی که به جلو برمیدارید یکی از جملات شادیبخشتان را که بیشتر بر فرآیند تأکید دارند تا هدف، تکرار کنید. حتی میتوانید خود این فرآیندها را به صورت هدف کوتاهمدت و شادیبخش قرار دهید. مثلا جمع کردن مقدار خاصی از پول خرید ماشین و یا یاد گرفتن یک مهارت ارتباط با دیگران .
مثبتاندیشی کلید موفقیت
مثـبت انـدیشی بـه هـمراه خـود صـلح، آرامــش، موفقیت، بـهبود در روابـط، و سلامت جسمی را به دنبال دارد. با اتکا به تفکرات مثبت کارهای روزمره را راحت تر میتوان به پایان رسـاند، زنـدگی روشـنی در انتـظارتان خواهد بود، و نهایتاً شادی و رضایت بیشتری پیش رویتان قرار خواهد گرفت...
مثبت اندیشی فـرآینـدی همه گیر است. افرادی که در کنارشما هستـند از تـفـکرات و حـالات درونـی شـما تـاثیر میپـذیرنـد. سعی کنید تا جایی که می توانید به خوشحالی،مـوفـقـیت، و سلامت فکر کنید. با چنین طرز تفکری دیگران تمایل پیدا می کنند تا شما را در کارهایتان یاری کنند. آنها از امواج مثبتی که شما از خود ساطع می کنید به شدت لذت می برند .
به منظور بهره گیری تمام و کمال از انرژی مثبت درونی، شما ملزم هستید تا تغییراتی را در درون خود ایجاد کنید. باید با دیدی مثبت به زندگی نگاه کنید، نتیجه موفقیت آمیز تمام تلاش های خود را از ابتدا در ذهنتان مجسم کنید؛ همچنین از هر گونه اقدام لازمی برای تثبیت موفقیتتان مضایقه نکنید .
مثبت گرایی موثر؛
چنین طرز فکری خیلی بیشتر از تکرار چند جمله مثبت و یا اینکه دائماً به خودتان تلقین کنید همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت، می باشد. باید طرز فکر و نگرش خود را به طور کلی تغییر دهید و در عمیق ترین لایه های مغزی خود، انرژی مثبت را جای دهید . مثبت اندیشی موقتی آن هم تنها برای چند لحظه کوتاه، چیزی عایدتان نخواهد کرد. باید ترس های خود را کنار بگذارید و سست ارادگی و بی عقیدگی را از خود دور کنید. همانطور که پیش تر نیز بدان اشاره شد، کمی تلاش و اقدام موثر درونی در این زمینه از ملزومات قضییه به شمار می رود. آیا به راستی قصد دارید که در درون خود یک تغییر بنیادین ایجاد کنید؟ آیا قصد دارید که روش اندیشیدن خود را تغییر دهید؟ آیا دوست دارید صاحب قدرتی ذهنی شوید و با استفاده از آن تاثیر مثبتی بر روی خود، اطرافیان و محیط پیرامونتان بگذارید؟
در این قسمت نکاتی ارائه شده که با استفاده از آن به راحتی می توانید قدرت مثبت اندیشی را در خود افزایش دهید :
در مکالمه های درونی فقط از عبارات مثبت استفاده کنید. از لغاتی نظیر: "من میتوانم " ، "من قادر هستم"، "چنین چیزی ممکن است"، و "از عهده انجام آن بر می آیم" استفاده کنید .
همواره شادی، قدرت و موفقیت را در وجود خود زنده نگه دارید .
از افکار منفی به شدت دوری کنید. با حفظ آرامش، ذهن خود را از منفی گرایی منحرف سازید و آنها را با افکار سازنده و شادی بخش جایگزین سازید .
در هنگام صحبت کردن با دیگران از لغاتی استفاده کنید که حس احترام، شادی و موفقیت را در آنها زنده کند .
پی از اینکه هر یک از پروژه های خود را عملی کنید، نتیجه موفقیت بخش آن را در ذهن خود مجسم کنید، اگر این کار را با تمرکز و ایمان کامل انجام دهید، مطمئناً از نتیجه بدست آمده شگفت زده خواهید شد .
سعی کنید حداقل روزی یکبار یک صفحه از اشعار امید بخش ادبی را مطالعه کنید .
فیلم و سریال هایی را تماشا کنید که باعث ایجاد خوشحالی در شما می شوند .
اخبار نگاه کنید و روزنامه بخوانید، اما این کار را کاملاً بیطرفانه و بدون جانبداری از فرد یا گروه خاصی انجام دهید .
با افرادی معاشرت کنید که خودشان منشا نیروهای مثبت هستند .
هنگام نشستن و یا راه رفتن کمر خود را راست نگه دارید، این امر توانایی های ذاتی و اعتماد به نفس شما را افزایش می دهد .
پیاده روی کنید، شنا کنید و یا ورزش های دیگری انجام دهید. این امر حس مثبت گرایی را در وجود شما زنده نگه می دارد .
فقط مثبت فکر کنید و در افکار خود تنها نتایج مثبت را مورد محاسبه قرار دهید. اگر در حال حاضر زندگی بر وفق مراد شما نیست، مطمئن باشید که با مثبت اندیشی میتوانید همه چیز را تغییر دهید
ساعت شش صبح است.صدای زنگ ساعت را میشنوید که خودتان شب قبل کوک کردهاید تا ساعت شش بیدار شوید. با خود میگویید: "نه، یک روز دیگر. من میخواهم بخوابم." ساعت را خاموش میکنید و دوباره میخوابید . نیم ساعت بعد با وحشت ازخواب میپرید و میبینید که بله دیرتان شده است . با عجله آماده میشوید و بدون خوردن صبحانه از خانه بیرون میروید . همانطور که رانندگی میکنید با خود میگویید: "نه من دیر نمیرسم! نباید دیر برسم....." در همین فکرها هستید که افسر پلیس دستور توقف میدهد. چرا؟ چون با سرعت غیرمجاز راندهاید و بدتر از همه این که فراموش کردهاید اتومبیلتان را بیمه کنید. یک موقعیت دشوار و یا به تعبیر عدهای، یک بدشانسی تمام عیار!
به این ترتیب نه تنها دیر میرسید بلکه جریمه هنگفتی را هم باید پرداخت کنید! داستان کوتاه بالا را که خواندید. موقعیت بالا و یا حداقل موقعیتهایی مشابه برای بسیاری از مردم روی میدهند. واقعا در این میان علت و مسبب اصلی چیست وکیست؟ تصادف، بدشانسی، سرنوشت و یا خود آن شخص؟
من با جرات میگویم که اگر نقش عوامل حاشیهای را کنار بگذاریم، عامل اصلی شکلدهنده حوادث بد و رویدادهای خوشایند، "فکر" انسان است . زمانی که شما با رویداد تلخی روبهرو میشوید که برایتان دردسر میسازد و طی آن انرژی و زمان زیادی را از دست میدهید، خودتان با تصورات ذهنی وافکارتان به آن عینیت بخشیدهاید. شاید فکر کنید دارم شوخی میکنم و یا این که چه حرف نامعقول وغیرمنطقی میگویم. احتمالا از خود میپرسید: "مگر ممکن است من بخواهم که برایم اتفاق بدی بیفتد و این همه رنج بکشم؟ !"
بیشتر توضیح میدهم. قوانینی در این جهان هستند که همه انسانها مطابق آنها زندگی میکنند و در واقع خودشان از این قوانین خبر ندارند. البته قوانین راهنمایی و رانندگی و قوانین حقوقی، آن دستهای هستند که انسانها تدوینشان کردهاند و آگاهانه از آنها تبعیت میکنند ولی منظور ما اصول و مبانی دیگری است که بسیار قدرتمندتر و مستحکمتر بوده بر زندگی همه انسانها سایه افکندهاند و نفوذ دارند .
سادهترین این اصول درباره تاثیر تفکر و ذهنیتهای انسان بر زندگیاش است. "هر چه فکر کنی، همان خواهی شد." بله به همین سادگی. هیچ لغت و عبارت پیچیده و دیرفهمی در آن نیست." هر چه فکر کنی، همان خواهی شد. "و هر جور که فکر کنی، همانطور زندگی خواهی کرد ."
در این جا میخواهیم این مسئله ساده و در عین حال عمیق و پرمعنی را در رابطه با پول، ثروت و دارایی هر شخص، بررسی نماییم . از شما سوال میکنم: عقیدهتان راجع به پول چیست؟ درباره وضع مالیتان چه نظری دارید؟ خوب است و راضی هستید یا آنطور که میخواهید و لازم دارید پول در نمیآورید؟ شاید هم از آن گروهی هستید که با وجود یک حساب بانکی یا بهتر بگویم؛ حسابهای بانکی غنی و پر، باز هم ناراضیاید؟ شاید هم برعکس است و هر روز به لیست بدهکاریهایتان نگاه میکنید و سعی دارید هر چه زودتر آنها را بپردازید؟ ممکن هم است که اشخاص زیادی به شما بدهکار باشند؟
دوست دارید آنقدر پول داشته باشید که هر چه خواستید، بخرید؟
در آن قانون سادهای که گفتیم، افکار مثل آهن رباهایی هستند که اعمال را جذب میکنند و این اعمال جذب شده در کنار هم مجموعه زندگی را تشکیل میدهند و همچنان افکار تغییر یافته و ثابت هستند که اعمال را جهتدهی وهدایت نموده روند زندگی هر کسی را به پیش میرانند .
یک نمونه: شخصی مدام درباره بدهکاری، قرض، وام بانکی و قبضهای متعدد فکر میکند. به نظر شما این فرد حساب بانکیاش را چطور میبیند؟ در بیشتر مواقع اگر تصویر ذهنی شما همواره درباره قرض و بدهکاری و بازپرداخت وام باشد، باز هم اینچنین مواردی انتظارتان را خواهد کشید .
شاید بگویید فقط با فکر کردن راجع به ثروت و فکر کردن راجع به قرض و بدهکاری که کسی ثروتمند یا فقیر نمیشود. بله دقیقا همین است. کسانی که اکنون نامشان در لیست ثروتمندان طراز اول جهانست هم از ابتدا میلیاردر نبودهاند. نام "بیل گیتس" برای بسیاری آشناست .
همان خالق امپراطوری مایکروسافت. آیا او که حالا اینچنین ثروت عظیمی دارد، قرض، بدهی و صورت حسابهای متعددی نداشته که میبایست پرداخت کند؟ آیا او هیچ دغدغه خاطری نداشته است؟ البته که داشته! ولی تفاوت بیل گیتس و ثروتمندانی چون او، در طرز تفکر و نگرش آنهاست. آن چیزی که ذهن آنها را اشغال میکند، نه قرض و بدهکاری بلکه ثروت و دارایی است و آنچه که میتوانند پس ازاین که موفق شدند و به ثروت رسیدند، انجام دهند و خلق کنند .
شاید بگویید که بیل گیتس است که بیل گیتس است! همه که مثل او نمیتوانند باشند ! همه میتوانند با نهایت توانشان سعی کنند تا با هدایت افکارشان در سمت و سویی مثبت و مفید، اهداف خود را واقعیت بخشند. بله همه نمیتوانند ثروتهای افسانهای صاحب مایکروسافت و امثال او را به دست آورند. ولی یک واقعیت، انکارناپذیر است و درباره همه انسانها صدق میکند: افکار مثبت، مفید و سازنده، اعمالی مفید، سازنده و مثبت را شکل داده به خود جذب میکنند که حیاتی متناسب با ماهیتشان را رقم خواهند زد .
یک مثال کاملا ملموس و عینی: بارها پیش آمده که مدتی راجع به شخصی که چند وقتیست ندیدهایم، فکر میکنیم و کارها و حرفهایش به یادمان میآید. با خود میگوییم که چند وقت است از او خبر ندارم. الان چه کار میکند؟ چند روز بعد یا همان روز تلفن زنگ میزند و خود اوست! همان دوستی که مدتیست راجع به او فکر میکنید !
این افکار شما هستند که آن چه بخواهید را برایتان شکل میدهند. پس تفکرات و ذهنیات خود را به سمت شادی، نشاط، سلامت و موفقیت خود و خانواده و اطرافیانتان سوق دهید. زمانی که تلاش میکنید تا کاری را به نتیجه برسانید، همیشه انتظار بهترینها را داشته باشید .
موریس مترلینگ گفته مشهوری دارد: آدمی ساخته افکار خویش است. فردا همان خواهد شد که امروز میاندیشیده است .
۸ روش برای القا مثبت گرایی
وزیر امور خارجه پیشین آمریکا، کلین پاول، در گفته های خود اظهار می دارد: "خوش بینی مداوم یکی از ضروریات زندگی است." این یکی از 13 اصلی است که او در کتاب خود با نام "سفر آمریکایی من" آورده است.
به دلیل حس مثبت گرایی که پاول در وجود خود داشت افراد مختلف در زمینه کاری خیلی سریع نسبت به او جذب می شدند. با بیان این مطلب که مثبت گرایی یکی از ضروریات زندگی است می توان به راحتی اعتماد و امید را به فرد مقابل انتقال داد.
همه می دانیم که از طریق مثبت گرایی به راحتی می توانیم به سمت موفقیت سوق پیدا کنیم، اما آیا شما یک حس مثبت دائمی را نسبت به فضای بیرون از خود به نمایش می گذارید؟
در این قسمت نکاتی را به شما آموزش می دهیم که با به کارگیری آنها به راحتی بتوانید انرژی مثبت خود را به دیگران نیز انتقال دهید.
تفکر مثبت
خوشبینی و مثبت اندیشی
مثبت اندیشی چیزی فراتر از اعتقاد کورکورانه است و قدرت آن بر زندگی انسانها بسیار زیاد و شگفت انگیز است. خوشبین ها تقریباً در همه جنبههای زندگی بهتر از بدبین ها عمل میکنند و معمولا به موفقیتهای بیشتری نائل شده و از موفقیتهای اجتماعی لذت بیشتری میبرند. انسانهای خوشبین همچنین کمتر مستعد پذیرش افسردگی و بیماریهای جسمی هستند . " مارتین ای . پی . سلیگمن " پروفسور روانشناسی دانشگاه پنسیلوانیا میگوید: " شواهدی وجود دارد که خوشبینی ، سیستم دفاعی و حفاظتی بدن را تقویت میکند."
خوشبین بودن یا نبودن چیست؟
روانشناسان معتقدند خوشبینی و بدبینی ، عاداتی هستند که ما از زمان کودکی میآموزیم و والدین ما الگو و سرمشقهای ما هستند. به یاد بیاورید هنگامی که در اثر ترکیدن لوله آب ، خانه جدید شما غرق آب شد، پدر شما آه و ناله کرد که " چرا من چنین خانه بدی را انتخاب کردم؟ " یا گفت : " در قرار داد ما تضمین شده که همه چیز بی عیب و نقص باشد، بنابراین من از معمار ساختمان میخواهم لوله کشی ساختمان را تعمیر کرده و خسارت بوجود آمده را جبران کند؟" سلیگمن میگوید: " خوشبینی ، یک روش عادی برای توضیح شکستها به خودتان است."
انسان بدبین معتقد است اتفاقات بد ، از شرایطی دائمی و ثابت نشأت میگیرد: "من در امتحان ریاضی مردود شدم ، چون استعداد یادگیری اعداد و ارقام را ندارم" و اتفاقات خوب ، از شرایطی موقتی ناشی میشود: "همسرم امروز به من یک شاخه گل هدیه کرد، چون روز کاری خوبی داشته". اما انسان خوشبین ، شکست را به عوامل موقتی نسبت میدهد "من در امتحان رد شدم چون دقت نکردم" و موقعیتهای مطلوب را به عوامل پایدار؛ " او برای من گل هدیه آورد، چون مرا دوست دارد."
بدبین اجازه میدهد ناامیدی در بخشی از زندگی اش وارد شود و به سایر بخشها نفوذ و سرایت کند. به عنوان مثال وقتی به شخصی گفته میشود بطور موقتی از کار بر کنار شده است، انسان بدبین نه تنها بخاطر از دست دادن شغل خود احساس بدی دارد بلکه نگرانی اش را به سایر ابعاد زندگی خود منتقل کرده ، ابراز میکند که زندگی زناشویی اش در معرض خطر است و فرزندانش غیر قابل کنترل هستند، اما انسان خوشبین اجازه نمیدهد یک شکست ، تمام زندگی او را محدود کند، او با خود فکر میکند "پس من در این شرایط ، شغلی ندارم، ولی من و همسرم هنوز رابطه خیلی خوب و نزدیکی باهم داریم و فرزندانمان مایه افتخار ما هستند."
وقتی مشکلی پیش میآید و کارها خراب میشود، بدبین ها خود را سرزنش میکنند: برای مثال اگر راننده دیگری به ماشین پارک شده آنها خسارت وارد کند، آنها خود را سرزنش میکنند که چرا ماشین را در جای نامناسبی پارک کردهاند. اما انسان خوشبین چنین مشکلی را به اتفاق نسبت میدهد یا سعی میکند راه جدیدی پیدا کند: "دفعه بعد ماشین را در جایی که ماشینهای کمتری وجود دارد، پارک میکنم ."
ک دارو خیلی شدید بوده و یا علایم بیماری با آن کنترل نگردند، داروی دیگری تجویز میشود. ايجاد اعتماد به نفس در كودكان
عزت نفس اندك ،حالت خود تقويتي دارد، يعني اگر كودكي دچار اين مشكل است، خود نيز آن را شدت مي بخشد. مثلاً اگر او فكر مي كند در درس رياضي ضعيف است بدون شك هنگام روبه رو شدن با يك مسأله رياضي بسيار نگران مي شود و اين احساس ضعف به ناتواني او در حل رياضي بيشتر كمك مي كند در نتيجه مجدداً احساس شكست كرده و اين باور كه در فهم درس رياضي ناتوان است در او تقويت مي شود. والدين بايد با از بين بردن ترديد در وجود فرزندشان او را از عزت نفس اندك برهانند و به كودك خود مهارت هايي بياموزند كه نوع رفتار، روش و نگرش خود را اصلاح كند.
زماني كه قصد داريم به كودكمان بياموزيم چه اهدافي را در زندگي داشته باشد و براي رسيدن به آنها چگونه تلاش كند، بايد احساساتي را كه باعث تقويت تفكرات منفي در آنها مي شود كاهش دهيم. بدين منظور بايد باورها و توقعات سختي كه از خود دارد و باعث ضعيف شدن عزت نفس مي شود و به آن شدت مي بخشد را تغيير دهيم و :
* از احساسات خود و ديگران با وي صحبت كنيم.
* او را مطمئن سازيم كه احساسش را درك مي كنيم.
* به او بياموزيم كه براي ابراز احساساتش روش منطقي به كار ببرد.
كودكي كه عزت نفس اندك دارد دائم نگران است ،زيرا فكر مي كند اگر در كاري شكست بخورد بدون شك تنبيه و يا تحقير مي شود، بنابراين علاقه اي به آزمودن موضوعات جديد ندارد و فقط در موقعيت هاي امتحان شده و آشنا احساس آسودگي خيال مي كند. براي اين كه بتواند احساس عدم اعتماد به نفس را در خود از بين ببرد، پيرو برنامه اي خشك و انعطاف ناپذير و تشريفاتي مي شود تا به خود قيافه كنترل و نظم داشتن بدهد زيرا نسبت به توانايي هايش اعتمادي ندارد. هرگاه مرتكب اشتباهي شود خودش را مرتب سرزنش مي كند در نتيجه بيشتر احساس بي لياقتي كرده و ديگر لزومي نمي بيند تلاش كند و انگيزه اش را هم از دست مي دهد و پس از زماني كه انگيزه در او از بين رفت چيزي وجود نخواهد داشت كه او را خشنود سازد. بيشتر اوقات تكاليف مدرسه، كودك را دچار تشويش مي كند و اين نگراني اعتماد به نفس او را از بين مي برد. براي اين كه كودكان مان هنگام انجام دادن تكاليف مدرسه شان دچار اضطراب و نگراني نشوند، بايد:
* تكاليف خود را در اتاقي آرام و بي سروصدا كه حواسشان پرت نشود انجام دهند، چرا كه آشفتگي ذهني باعث تشويش و اضطراب شده و ترسي غالب بر آنها مستولي مي شود كه تمركز حواس را از آنها مي گيرد.
* وقتي والدين قصد دارند در يادگيري دروس به كودكان كمك كنند بايد كنارشان آرام بنشينند و با صداي ملايم صحبت كنند؛ بدين ترتيب آنها مجبور نمي شوند تا بر ترس ديگري كه همان عصبانيت والدين هنگام اشتباه كردن است غلبه كنند.
* راه ديگر آموزش به كودكان مضطرب اين است كه به آنها كمك كنيم تا ترسهاي فلج كننده شان كه معمولاً از خطاهاي هنگام يادگيري ناشي مي شود را فراموش كنند. اين خطاها مثلاً در زمان انجام دادن تكاليف مدرسه و يا در بازي هاي گروهي ممكن است به وجود آيند و بايد از آنها براي آموزش كودك بهره جست. وقتي كودك مرتكب خطايي مي شود به جاي سرزنش كردن وي سعي كنيد از آن خطاها واكنش مثبتي به وجود آوريد. مثلاً به او بگوييد:« بهتر است اين مسأله را بررسي كنيم و وقتي فهميديم مشكل چيست مي توانيم حلش كنيم. »
به كودك خود بياموزيم كه كف نفس داشته باشد. كف نفس يعني اين كه بتوانيم خونسرد بنشينيم و فكر كنيم، تصميم بگيريم و عواقب رفتارمان را تجسم نماييم. كودك مضطرب نمي تواند روي تصميم هاي آني خود كنترلي داشته باشد بنابراين نمي تواند عزت نفس اندكش را اصلاح كند.
روشهايي براي كمك به فرزندان
والدين براي كمك به فرزندان خود بايد:
۱- براي فرزندان خود وقت كافي در نظر بگيرند و دقيقاً توضيح دهند كه چرا رفتاري پذيرفتني است در حالي كه رفتاري ديگر چنين نيست و هنگام سرزنش فرزند خود آن رفتار خاص را مورد خطاب قرار دهند نه شخصيت كودك را.
۲- بعضي مواقع عدم وجود مهارتي خاص موجب اضطراب مي شود؛ مثلاً كودكاني كه نمي توانند وارد جمع كودكان ديگر شوند به كمك والدين خود نياز دارند كه اين مهارت را به وي بياموزند و بدين ترتيب وحشت از اين كه اساساً ايرادي در وجودش دارد را از وي دور سازند.
۳- وقتي كودكي هنگام آموختن درس خود دچار تشويش و نگراني مي شود به او كمك كنيد تا مشكل خود را تشخيص دهد و برطرف سازد.
۴- وقتي اشتباهي صورت مي گيرد تا جايي كه امكان دارد براي اصلاح آن وقت كافي بگذاريد زيرا عجله كودك را نگران مي كند.
۵- سعي كنيد از راههاي گوناگون به كودك خود آموزش دهيد. مثلاً يك كودك ممكن است آموزش ها را تنها به صورت شفاهي درك نكند بنابراين كاري را كه بايد او انجام دهد هر قدر هم كه ساده باشد كاملاً شرح داده و به طور عملي انجام دهيد (مثلاً پيام تلفني گذاشتن را به طور عملي به او بياموزيد)؛ برخي از كودكان هنگام ديدن بهتر درك مي كنند تا شنيدن. كودك وقتي كاملاً متوجه شد كه چه توقعي از او دارند احساس آرامش و راحتي بيشتري مي كند. برخي از كودكان نيز معيارهاي بالايي براي خود در نظر مي گيرند كه سبب تشويش و نگراني مي شود و وقتي نمي توانند به آرزوهاي غيرواقعي شان دست يابند« احساس شكست » مي كنند و ذهنشان آ شفته مي شود؛ در اين مواقع كمتر مي درخشند.
۶- والدين براي اين كه كودكشان را از نگراني برهانند بايد او را دايم تشويق يا تحسين كنند البته تشويق، اغراق آميز و ناپخته نباشد. كودكان معمولاً از كارهاي خود خيلي انتقاد مي كنند و از آنچه كه انجام مي دهند زياد راضي نيستند.
۷- برخي از كودكان هر نوع تعريف و تمجيد را يك جور مزاحمت تلقي مي كنند. واكنش فرزندتان نسبت به تعريف و تمجيد را مشاهده كنيد و وقتي متوجه شديد كه كودكتان حتي هنگام تعريفي مثبت آشفته خاطر و مضطرب مي شود تا جايي كه امكان دارد او را به حال خود بگذاريد و كاري به كارش نداشته باشيد.
۸- والدين كودكي كه نمي تواند خشم خود را كنترل كند بايد او را تشويق كنند تا روي يك كار- نه چند كار همزمان- وقت بگذارد و از بار اضافي و اضطراب ناشي از خستگي و گرسنگي بپرهيزد زيرا ممكن است اميدش را در راه رسيدن به اهدافش از دست بدهد.
۹- والدين بايد از كودك بپرسند كه چه اهدافي دارد.
۱۰- وقتي هدف كودك مشخص شد بايد به او كمك كنند كه تشخيص دهد آيا هدفش با واقعيت همخواني دارد يا خير و اگر چنين بود براي رسيدن به آن، او را تشويق كنند.
۱۱- والدين كودك نگران بايد به او كف نفس بياموزند. براي پدر يا مادر اين كه كودكش مي گويد:« من خيلي احمق هستم.» يا« هيچ كاري از دستم برنمي آيد؟»سخت است. ولي وقتي كودك نسبت به خود چنين احساسي دارد فرياد كشيدن بر سر او هيچ دردي را درمان نمي كند. وقتي به او دستور مي دهيم كه اين گونه صحبت نكند تنها نگراني اش را افزايش داده ايم. مجبوريم احساسات منفي كودكان را بپذيريم تا بتوانيم آنها را تغيير دهيم. به جاي اين كه با زورگويي او را از داشتن احساسات منفي منع كنيد برايش محيطي فراهم كنيد تا بتواند اين احساسات را ابراز كند ولي با روشي درست به او نشان دهيد كه اين احساسات واقعيت ندارند. در اين گونه مواقع والدين مي توانند از روش هاي زير بهره جويند:
درك احساسات كودكان
روشي درست به او نشان دهيد كه اين احساسات واقعيت ندارند. در اين گونه مواقع والدين مي توانند از رو ش هاي زير بهره جويند:
۱- توجه كودك را روي كاري كه دارد انجام مي دهد متمركز كنيد و توانايي هاي او را هرگز ارزيابي نكنيد و از نارضايتي ديگران نيز صحبتي به ميان نياوريد. مثلاً بهتر است به او بگوييد« روي اين كار خيلي وقت مي گذاري. »نه اين كه بگوييد:« خيلي كند كار مي كني.»
۲- صميميت و اعتقادي كه والدين نسبت به كودك احساس مي كنند به وي اطمينان خاطر مي بخشد و بدون ترديد او را به سوي كشف بهترين استعدادش سوق مي دهد. تلاش و جديت او را تحسين كنيد. تا جايي كه امكان دارد به او اجازه دهيد خودش بسياري از تصميم هايش را بگيرد. همه كودكان _ به ويژه كودكان نگران- بايد مطمئن شوند كه ما علاقه منديم بدانيم آنها مسائل را چگونه مي بينند و از شنيدن تفكرات و تصورات آنها لذت مي بريم.
۳ - از آنجايي كه تنبيه و تهديد يا بي حوصلگي و عصبانيت، نگراني كودكان را افزايش مي دهد بايد از آن اجتناب شود. وقتي كودك حس مي كند كه از او نااميد شده ايم از ترس يخ مي زند و گاهي اوقات شرمنده مي شود. بايد براي كودك محيطي فراهم آوريم كه هم احساس امنيت كند و هم بتواند طعم تلاش و شكست را با هم بچشد.
احساس ديگري كه باعث به وجود آمدن طرز فكري منفي در كودك و عزت نفس اندك مي شود عصبانيت است. يعني كودكي كه عزت نفس اندك دارد بسيار گوشه گير، منفي باف، عبوس و نق نقو است و در اكثر كارها اشتياقي از خود نشان نمي دهد. كودكي كه عصباني است توجهي به راضي و خشنود نگهداشتن ما ندارد. حتي ممكن است طوري رفتار كند كه نشان دهد نسبت به انجام دادن تكاليف مدرسه يا برآوردن توقعات ما دل نگراني ندارد و حتي سعي مي كند خود را با اعتماد به نفس نشان دهد و بگويد نيازي به كمك، تأييد يا حمايت ديگران ندارد. اما كودك عصباني نياز مبرمي به كمك دارد.
خشم كودكان
موارد زير موجب خشم كودكان مي شود:
۱- وقتي چيزي جلوي موفقيت و پيشرفت او را مي گيرد.
۲- وقتي به آنها برچسب هايي مانند بد، بي عرضه، لوس يا بي معرفت زده مي شود.
۳- وقتي كه احساس ضعف يا عدم كنترل مي كنند.
عصبانيت اغلب دفاعي در برابر عزت نفس اندك است. كودك به جاي اين كه در برابر نااميدي بايستد يا عدم قدرت خود را بپذيرد احساس خشم مي كند و چنين خشمي به روش هاي متعددي بروز مي كند:
۱- سعي مي كند ديگران نسبت به او احساس بدي داشته باشند تا متوجه عزت نفس اندك او نشوند. بنابراين نسبت به بچه هاي كوچك و ضعيف تر قلدري مي كند و با هم سن و سال هاي خود رفتار پرخاشگرانه اي دارد.
۲- بسياري از كودكان عصباني احساس ضعف مي كنند و مثلاً به اين دليل كه جلوي موضوعي بسيار اضطراب آور كه در محيط زندگي شان در حال وقوع است (مثل طلاق و يا مشكلات مالي خانوادگي) را نمي توانند بگيرند سعي دارند دست به خشونت زده و بدين ترتيب احساسات ناخوشايند خود را سركوب كنند.
۳- وقتي كودكي احساس مي كند كساني را كه دوست دارد نسبت به او بد فكر مي كنند، ممكن است درد و رنج ناشي از اين موضوع را با خشم پنهان سازد. چنين كودكاني هنگام دفاع در برابر نارضايتي والدين احتمال دارد با خود فكر كنند كه: «اهميتي نمي دهم آنها چه فكر مي كنند.» يا «اهميتي نمي دهم كه بد، لوس، احمق، بي فكر يا تنبل هستم.»
۴- طبق قاعده اكثر مواقع كودكان بايد به بزرگترها احترام بگذارند يا فقط چيزي بگويند كه خوشايند باشد. مثلاً «اگر حرف خوبي براي گفتن نداري حرف نزن!» را غالباً بزرگترها به كوچكترها مي گويند. بدين ترتيب به كودك اجازه داده نمي شود تا تفكرات و احساسات خود را بيان كند و سكوت كردن او را عصباني مي كند.
۵- عصبانيت كودك را به سوي تمرد و رفتاري شكننده سوق مي دهد و بدين ترتيب ممكن است كه تنبيه هم بشود، بنابراين (به سبب عدم تأييد ديگران) عصبانيتش افزايش مي يابد.
روش مقابله با خشم كودكان
با كودك عصباني بايد اساسي برخورد كنيم تا بتوانيم روش هاي جديد ارتباط با او را بيابيم:
۱- اولين كاري كه بايد انجام دهيم اين است كه عصبانيت او را بپذيريم و تشخيص دهيم كه چه چيزي او را عصباني كرده است.
۲- بايد به كودكان اطمينان دهيم كه مي خواهيم او را درك كنيم. اگر كودكان از صميم قلب تشويق شوند كه درباره احساسات شان صحبت كنند سرانجام مي توان مشكلاتي كه شكل عصبانيت به خود گرفته اند را تشخيص دهيم و بدين ترتيب در رفع آنها كمك كنيم.
۳- بايد سعي كنيم مشكلاتي را كه در قالب عصبانيت بروز مي كنند مورد خطاب قرار دهيم. وقتي كودك را متوجه كنيم كه مي دانيم رفتار او ناشي از چه مشكلي است او مطمئن مي شود كه به اساس نيكي وجودش ايمان داريم و همه چيز رفع خواهد شد.
۴- كودك را بايد مطمئن سازيم كه عصبانيت وي يا هر چيزي كه پشت اين خشم پنهان است، هيچ گونه آسيبي به روابط وي با ما نخواهد زد. بسياري از كودكان مايل نيستند تفكرات و احساساتشان را براي ما بگويند، چون معتقدند كه اگر صادق و رو راست باشند ما از سخنانشان تعجب مي كنيم و عصباني مي شويم.
۵- بايد به عصبانيت كودك حتي اگر مستقيماً متوجه ما باشد اهميت بدهيم. بعضي مواقع كودك از دست پدر يا مادرش كه به او توجه كافي ندارند عصباني مي شود. به هر حال اگر كودك بپرسد كه چه چيزي موجب عصبانيتش شده است، مؤثرتر خواهد بود. كودك در سن ۵ سالگي توانايي زيادي دارد تا فكر و احساسش را بيان كند به شرط اين كه در محيطي امن و مطمئن قرار داشته باشد، يعني مطمئن باشد اگر بگويد چه احساسي دارد شما عصباني نمي شويد يا به او گوشه و كنايه نمي زنيد و او را به لوس يا خودخواه بودن متهم نمي كنيد.
افسردگي مورد ديگري است كه باعث كاهش عزت نفس مي شود. افسردگي در كودك موجب اختلال در يادگيري، بازي و توسعه روابطش با ديگران مي شود و بعضي مواقع نيز حتي مانع ارتباط او با والدين مي شود و اغلب بي سروصدا به وجود مي آيد.
علائم افسردگي
كودك افسرده علائم زير را از خود بروز مي دهد:
۱- تابع اميال آني خود است. او باور ندارد كه مي تواند مشكلاتش را حل كند. بنابراين براي به دست آوردن اعتماد به نفس تلاش كمي مي كند و كاري را پيگير انجام نمي دهد.
۲- او خود را از آن نوع افرادي مي داند كه در هر مرحله از زندگي دست به هر كاري بزند، شكست مي خورد.
۳- داوطلب نمي شود چرا كه معتقد است شركت او در كاري ارزشمند نيست.
۴- معلومات شخصي كمي دارد و احساس مي كند كه شايسته آگاهي نيست و چون مي ترسد ديگران او را تأييد نكنند محتاطانه سخن مي گويد.
۵- او معتقد است هميشه مردم را از خود نااميد مي كند بنابراين مدام از ديگران كناره گيري مي كند.
۶- مدت زمان قدرت تمركز او كوتاه است.
۷- برخي از كودكان افسرده دچار عذاب شديد روحي اند، به طوري كه براي خود انواع متفاوتي بيماري مي تراشند و يا براي اين كه ديگران از آنها توقع انجام دادن كاري را نداشته باشند تمارض مي كنند و احتمالاً معتقدند كه ديگران فقط زماني آنها را دوست خواهند داشت كه حس ترحم شان را برانگيزانند.
۸- او دوست دارد شخص ديگري باشد. علامت ديگر افسردگي دروغگويي يا حسادت است. كودك وقتي اعتماد به نفس ندارد نسبت به هم سن و سال هاي خود حسادت مي ورزد.
چگونه مي توان كودكي را از افسردگي رها ساخت؟
۱- بايد به او ياد بدهيم هدفي واقعي كه مناسب توانايي هايش باشد در نظر بگيرد. اهداف فوق العاده بزرگ كه امكان دسترسي به آنها نيست ممكن است بهانه اي براي طفره رفتن از تلاش كردن باشد و اهدافي هم كه دستيابي به آنها خيلي ساده و آسان است احتمالاً به او يادآوري مي كند كه از مبارزه مي ترسد. به جاي اين كه او را تشويق كنيم تا مثل نقاشي بزرگ، رئيس جمهور يا ستاره اي ورزشي شود به او ياد دهيم دريابد كه امروز يا اين هفته چه مي خواهد به دست آورد؟
۲- به او كمك كنيم تا براي رسيدن به هدفش تلاش كند. كودكان افسرده در عين حال كه شروع به آموختن مهارت هايي براي كسب عزت نفس مي كنند به حمايت عاطفي ويژه اي هم نياز دارند.
۳- اجازه دهيم كه كودك گاهي طعم شكست را بچشد تا بفهمد كه كجاي كارش اشتباه بوده است.
۴- سعي كنيم به او تفهيم كنيم كه مي تواند موفقيت هاي كودكان ديگر را بدون اين كه احساس حسادت كرده و يا در مقابل نسبت به خود احساس بدي پيدا كند، تحسين نمايد. كودكي كه عزت نفس بالايي دارد نسبت به مهارت، استعداد و ويژگي هاي كودكان ديگر احساس خوشحالي مي كند ،ولي كودكي كه عزت نفس اندكي دارد در برابر توانايي هاي ديگران احساس شكست مي كند.
۵- به او كمك كنيم تا تصميم بگيرد و روي تصميم خود ثابت قدم بماند و عواقب احتمالي آن را نيز بپذيرد. برخي از پيامدها خوب و برخي بد هستند، مهم اين است كه كودك بياموزد با تغييرات سازگاري يابد.
۶- به حرف هاي او گوش كنيم و تأييدش نماييم. بسياري از كودكان افسرده تصور مي كنند افكار و احساساتشان زير عدم پذيرش ديگران مدفون مي شوند. ممكن است چنين كودكاني از گفتن تصوراتشان هراس داشته باشند و يا نتوانند اشاره اي به آنها كنند و كمتر بفهمند كه چه مي خواهند يا چه احساسي دارند. آنها ممكن است زودرنج باشند و نسبت به هر چيزي احساس گناه كنند.
كودك افسرده نمي تواند احساس شادماني كند. او را بايد درك و راهنمايي كنيم. وقتي به او كمك مي كنيم تا هدفي براي خود در نظر بگيرد و در مورد آن تصميم بگيرد و اگر شكست خورد آن را پذيرفته اما به راهش ادامه دهد در واقع او را به سوي نگرشي مثبت هدايت كرده ايم. آنگاه او متوجه مي شود كه توانايي هايش مؤثرند و اعتماد به نفسش افزايش مي يابد.
منبع : پارس نايس
بیتاثیر انجام فعالیت جنسی طبیعی بر سلامت جسم و ماندگاری خانواده
هر زمان که از سلامت بدن صحبت میشود، بیشترین نکاتی که به ذهنمان میرسد کنترل وزن، چربی و فشار خون است. برای این منظور فکر نمیکنم کسی برای انجام فعالیت جنسی طبیعی و فواید آن برنامهریزی کند.
این مطلب در پی انجام پژوهشهای متعدد در ایالات متحد امریکا نوشته شده است. منظور از نگارش این مطلب ترویج انجام فعالیت جنسی نیست چرا که در امریکا هیچگونه ممنوعیتی در این زمینه وجود ندارد بلکه منظور از انجام فعالیت جنسی طبیعی، انجام این فعالیت در خانواده است. خوشبختانه ارتباط جنسی در خانواده نه تنها هیچگونه اضطراب یا اختلال روانی در پی نخواهد داشت بلکه با ایجاد رابطه نزدیکتر بین پدر و مادر تداوم خانواده را تضمین خواهد کرد.
با نگاهی به پیآمدهای انجام فعالیت جنسی طبیعی خواهید فهمید که این کار تا چه اندازه در سلامت جسم و روان اشخاص و استواری خانواده تاثیر گذار خواهد بود. پس شش دانگ حواس خود را جمع کرده و این مطلب را با دقت بخوانید. تصور نکنید که این مطلب از تراوشات ذهنی چند دانشمند بدست آمده است بلکه حاصل انجام چندین پژوهش در سالیان دراز است و تمامی این عناوین بصورت مستند استخراج شدهاند.
1. کاهش استرس: مهمترین تاثیر فعالیت جنسی کاهش فشار خون و بطور کلی استرس اجتماعی افراد میباشد. در پژوهشی که بین 22 مرد و 24 زن انجام گردید میزان استرس ناشی از ارائه سخنرانی بین جمعیتی بزرگ اندازه گیری گردید. در این تحقیق دیده شد کسانی ارتباط جنسی طبیعی داشتند نسبت به کسانی که از راههای دیگر ارضا شده بودند به میزان چشمگیری اضطراب کمتری داشتند در تحقیقی دیگر ارتباط مستقیمی بین کاهش فشارخون و فعالیت جنسی نرمال دیده شد.
2. افزایش سیستم ایمنی بدن: بهبود سلامت جنسی میتواند منجر به افزایش سلامت بدن گردد. به تحقیق ثابت شده است که داشتن ارتباط جنسی طبیعی یک یا دوبار در هفته میزان تولید پادتنی موسوم به ایمونوگلوبولین A (IgA) را به حداکثر مقدار ممکن میرساند که خود عاملی در جهت محافظت دربرابر سرماخوردگی و دیگر عفونتها مانند آنفلوانزا میباشد. مراقب باشید، افزایش تعداد دفعات سکس به بیش از 2بار در هفته نه تنها این پادتن را زیادتر نخواهد کرد بلکه بدلیل ضعف بدن میزان تولید IgA کاهش خواهد یافت.
3. افزایش مصرف انرژی: نیم ساعت فعالیت جنسی حدود 85 کالری انرژی مصرف میکند. به ازای هر 42 فعالیت جنسی که درکل 21 ساعت میشود حدود 3570 کالری میسوزد که در حدود انرژی برای کاهش نیم کیلو وزن است. بنا به نظر بسیاری از متخصصان ورزش، فعالیت جنسی نرمال را میتوان از جمله بهترین روشهای تمرین جسم و روان در حد یوگا به حساب آورد.
4. بهبود سلامت قلب و عروق: برخلاف نظر عوام، فعالیت جنسی نه تنها منجر به سکته نمیشود بلکه با بهبود جریان خون بدن از بروز حوادث عروقی پیشگیری میکند. پژوهشگران ثابت کردهاند انجام دوبار در هفته آن میزان بروز سکتههای کشنده در مردان را به نصف کاهش میدهد.
5. افزایش اعتماد به نفس: بنا بر نظر پژوهشگران امریکایی، بالا بردن اعتماد به نفس یکی از 237 دلیل برقراری ارتباط جنسی بین زن و شوهر است. حتی در کسانی که از قبل اعتماد به نفس بالایی داشتهاند، انجام مقاربت حس بهتری به آنها میدهد. با انجام یک سکس موفق شخص حس خوبی نسبت به خود پیدا میکند. کسانی که اعتماد به نفس خوبی دارند ارتباط جنسی خوبی را آغاز میکنند و پس از پایان آن بر میزان رضایت از خود افزوده میگردد.
6. بهبود روابط عاطفی: ارضای جنسی در خانمها باعث افزایش هورمون اکسی توسین میشود. این هورمون که به آن هورمون عشق هم میگویند، باعث برقراری ارتباط عاطفی و ایجاد اطمینان به شخص مقابل میشود. نکته جالب اینجاست که هرقدر که مدت زمان تماس در انجام مقاربت بیشتر باشد، میزان اکسی توسین مترشحه در بدن نیز بیشتر میشود. این هورمون علاوه بر ایجاد اتصالات محکم عاطفی، حس بخشش و از خود گذشتن را قویتر میکند.
7. کاهش حس درد: در کنار ترشح هورمون اکسی توسین، آندورفینها هم افزایش مییابند. آندورفینها عوامل ضد درد قوی هستند که از سلولهای عصبی ترشح میشوند. آرامش بعد از لذت جنسی نیز بدلیل ترشح همین ماده است. در این زمان تمام دردهای بدن تسکین پیدا میکنند و در بعضی مواقع شخص حتی به خواب عمیق فرو میرود.
8. کاهش خطر سرطان پروستات: انزال ناشی از انجام سکس طبیعی بخصوص در دهه سوم زندگی از میزان ابتلا به سرطان پروستات در دهه ششم و هفتم میکاهد. نکته خیلی جالب این است که ارتباط مستقیمی بین تعداد شریک جنسی و سرطان پروستات دیده شده است یعنی مردانی که با زنهای زیادی ارتباط جنسی دارند احتمال بروز سرطان در پروستات آنها بیشتر خواهد شد. در اینجا نیز به ارتباط بین سلامت بدن و سلامت ارتباط جنسی بیشتر پی میبریم.
9. افزایش قدرت عضلات لگن: این عضلات برای خانمها از اهمیت بسزایی برخوردار هستند. در زمان سکس یک سری تمرینات عضلانی لگن وجود دارد که با انجام آنها قدرت این عضلات بیشتر شده و به سلامت ناحیه لگن کمک زیادی میکند. با انجام این تمرینات علاوه بر حس لذت بیشتر، از بیاختیاری ادراری و مدفوعی در آینده پیشگیری خواهد شد. به این نوع ورزش، حرکات کگل (Kegel) میگویند. امید است که بتوانم در شماره بعدی این مجله جزئیات حرکات کگل را توضیح دهم.
10. بهبود وضعیت خواب:همانطور که گفته شد بعد از کامل شدن لذت جنسی هورمونهای اکسیتوسین و آندورفین در بدن ترشح میشوند که هردو بر شکل گیری خواب تاثیر مثبت میگذارند. بهبود وضعیت خواب نیز بر سایر اعضای بدن تاثیر مثبت خواهد گذاشت که از جمله این تاثیرات میتوان به حفظ تناسب اندام، کنترل فشار خون و کاهش اضطراب اشاره نمود. این خواب چنان سریع میتواند بر افراد غلبه کند که دونفر را که در هوشیاری کامل هستند به خوابی عمیق ببرد.
آيا واقعا شاد هستيد؟
آيا ميدانيد معني واقعي شادي چيست و براي رسيدن به آن چه راههايي را بايد پيمود؟ اين پرسشها توسط كساني پرسيده ميشود كه براستي دنبال شادي و خوشبختي باشند. اگر ميخواهيد شاد باشيد، بايد باور كنيد كه ميتوانيد و توانايي رسيدن به آن را داريد.
برخي افراد اشتباه ميكنند چون تصور ميكنند شايسته شادي و خوشبختي نيستند و بدبختي و ناراحتي خود را به عنوان سرنوشت خود قلمداد ميكنند. حقيقت مطلب اين است كه خوشبختي نيز مثل ساير چيزها در زندگي بايد به دست آورده شود. در اين مبحث نكاتي آمده است كه به شما براي ايجاد شادي در زندگيتان كمك خواهد كرد.
- ببينيد چه چيز باعث شادي و خوشحالي شما ميشود. هر كس براي شاد بودن و شاد زيستن به چيزهايي خاص نيازمند است و آنچه باعث شادي يك نفر ميشود ممكن است براي ديگري متفاوت باشد. شخصيت خودتان را كشف كنيد و نگران نباشيد كه مبادا نيازهاي شما براي رسيدن به شادي با اطرافيانتان متفاوت باشد.
- براي رسيدن به اهدافي كه تصور ميكنيد باعث شادي شما ميشود، نقشه بكشيد. وقتي به دنبال دستيابي به اهدافتان باشيد، وضعيت روحيتان نيز بهبود مييابد، چون آن وقت درباره خودتان احساس بهتري پيدا ميكنيد.
- روز خود را با آدمهاي شاد و سرزنده بگذرانيد. وقتي اطرافيانتان افرادي بدبين و ناراحت باشند، شما نيز خواه ناخواه به اين وضعيت مبتلا خواهيد شد، برعكس اگر اطرافتان پر از آدمهاي سرزنده و خوشحال باشد، روحيه شاد آنها در شما نيز تاثير خواهد كرد.
- وقتي اتفاق بدي برايتان ميافتد، به جاي متاسف شدن، به دنبال راه چارهاي براي آن باشيد. افرادي كه واقعا شاد هستند، اجازه نميدهند اتفاقات بد در روحيه آنها اثر كند، چون ميدانند با كمي فكر و تلاش خواهند توانست موقعيت را دوباره موافق حالشان كنند.
- چند دقيقه در روز درباره چيزهايي كه باعث خوشحاليتان ميشود فكر كنيد. اين چند دقيقه به شما فرصت ميدهد بر چيزهاي مثبت در زندگيتان متمركز شويد كه باعث شاديتان خواهد شد.
- هر روز سعي كنيد كار خوبي براي خود انجام دهيد، خودتان را به ناهار دعوت كنيد، حمامي طولاني و آرامشدهنده كنيد يا چند دقيقه بيشتر روي آرايش ظاهرتان كار كنيد، همه مفيد و موثر خواهند بود. در همه موقعيتها در پي شوخي و خنده باشيد، درست است كه در مواقعي خاص بايد جديت خود را حفظ كنيد، اما در موقعيتهايي كه فكر ميكنيد ممكن است باعث ناراحتيتان شود، شوخطبعي چاره كار است.
حفظ سلامت يكي ديگر از راههاي رسيدن به شادي است. داشتن اضافهوزن يا نخوردن غذاهاي مغذي تاثير منفي بر روحيه شما خواهد داشت. همچنين ورزش باعث آزاد شدن آندروفين ميشود كه شادي را در پي خواهد داشت.
- در آخر بايد بفهميد كه شما شايسته شادي هستيد. آن دسته از افرادي كه تصور ميكنند لياقت رسيدن به خوشبختي و خوشحالي را ندارند، ناخودآگاه تلاش براي رسيدن به شادي و خوشبختي خود را خراب ميكنند. هر روز به خودتان بگوييد من شايسته خوشبختي هستم.تعريف خوشبختي دشوار است، اما افراد معمولا ميتوانند بفهمند كه شاد و خوشبخت هستند يا خير. افراد زيادي تصور ميكنند خوشبختي نوعي شانس است و سرنوشت اين بوده كه بعضي مردم خوشبخت شوند و بعضي ديگر بدبخت. سعي كنيد نكات بالا را در زندگي خود به كار بريد و مطمئن باشيد كه ميتوانيد به خوشبختي دست يابيد.
پزشكان توصيه ميكنند دانشآموزان در فصل امتحانات به دليل افزايش فعاليتهاي مغزي نياز به تغذيه سالمتر و استفاده از دانههاي روغني و مغزها دارند. مصرف مواد غذايي حاوي لستين و كولين نظير انواع مغزها و دانههاي روغني، گندم جوانه زده، آرد گندم حاوي سبوس و فرآوردههاي تهيه شده از اين آردها نظير نانهاي سبوس دار يا ماكاروني در ايام امتحانات و دوران آمادگي براي كنكور توصيه ميشود.
دكتر سيد ضياء الدين مظهري، متخصص تغذيه در گفتگو با ايسنا، درباره نقش تغذيه در كارايي و فعاليتهاي فكري و مغزي اظهاركرد: مغز همانند ساير اعضاي بدن به غذا و انرژي نيازمند است به ويژه آن كه در ايامي خاص درصد قابل توجهي از مواد مغذي و انرژيهاي دريافتي كودكان، نوجوانان و جوانان مورد استفاده فعاليتهاي مغزي و كنجكاويهاي آنها قرار ميگيرد.
وي با بيان اين كه در دوران آمادگي براي امتحانات به ويژه زمان تلاش براي كسب موفقيت در كنكور ورودي دانشگاه احتياجات تغذيهاي افراد افزايش مييابد، گفت: در اين دوران گروههاي خاص و مواد غذايي حاوي برخي از ويتامينها و مواد معدني ارزش بيشتري پيدا ميكنند.
اين متخصص تغذيه، با تاكيد بر حفظ تناسب، تعادل و تنوع براي تامين نيازهاي غذايي جوانان و نوجوانان گفت: بازتاب هرگونه عدم تعادل و تناسب و عدم استفاده ازهمه گروههاي غذايي به صورت كندي رشد و كاهش تمركز و قدرت يادگيري، عصبانيت، بي قراري، چاقي و لاغري نمود ميكند.
دكتر مظهري، وظيفه اصلي لستين و كولين را در ايجاد واسطههاي شيميايي چون استيل كولين (انتقال دهنده امواج عصبي از سلول به سلول) موثر برشمرد و افزود: از اين رو مصرف مواد غذايي حاوي لستين و كولين نظير انواع مغزها و دانههاي روغني، گندم جوانه زده، آرد گندم حاوي سبوس و فرآوردههاي تهيه شده از اين آردها نظير نانهاي سبوس دار يا ماكاروني در ايام امتحانات و دوران آمادگي براي كنكور توصيه ميشود.
وي در ادامه يادآور شد: ذرت، سويا و روغنهاي گياهي حاوي امگا 3، تخم مرغ، بادام زميني، نخود و لوبيا و سبزيجات داراي برگهاي سبز تيره نيز حاوي اين مواد هستند.
پدر؟ مادر؟ همسر؟ فرزند؟ یا شغل ، مدرک ، موقعیت و ثروت؟ یا به سلامتی ات؟ تفکراتت؟ احساساتت؟ یا اعتقاداتت؟ فرقی نمی کنه ، وابستگی یعنی اینکه خودت را به شیئی غیر از اصل خودت ، چنان ببندی که آزادیَت را بگیرد.
انسان نامحدود و البته آزاد آفریده شده است . و همه هستی مسخّر و در اختیار اوست. هیچ چیزی ارزش آن را ندارد تا انسانی را به خود ببندد و وابسته و زندانی خود کند. و همه هستی رشد و ارتقاءاشان در اینست که در خدمت آدمی باشند نه بر عکس. اشرف مخلوقات و سرور کائنات یعنی این.
حالا وقتی خودت را وابسته به موقعیت یا فردی می کنی ، در واقع خود را از موقعیت برتر و آزادی که داری به جایگاه پَست و محدودی تنزّل داده و گره می زنی. خود را شکننده می کنی. افراد و اشیاء دیگر زوال پذیر و رفتنی اند. شغل ، مدرک ، ثروت ، سلامتی ، احساس و … ، همه تغییر پذیر و از بین رفتنی اند. و هرکس به آنها وابسته باشد نیز رنج فرسودگی ، تنهایی، جدایی و پست شدن را ناچاراً ، همواره با خود دارد.
و اما عشق
عشق فراتر از هر گونه وابستگی هاست. اگر تو به یک نفر وابسته شدی و بدون او می میری ، نام آن را عشق مگذار. مثل نوزادی که به شیر مادر وابسته است ، اگر شیر مادر نباشد کودک می میرد، چون وابسته است. عشق وابستگی نیست که با نبود معشوق ، فرد مردنی شود. اصلاً معشوقی که اکنون باشد و فردا نباشد ، چگونه می تواند عشق ایجاد کند، صرفاً یک نوع وابستگی می آورد. و صد البته هنگام از بین رفتن هم تاثر و اندوه.
آری عشق همیشه رو به تزاید است. عشق آزاد و رهاست و پیرو آن عاشق و معشوق هم چنین اند. عشق ، عاشق را هر روز فربه تر می کند. شادتر می کند. حرکت عشق فقط رو به جلوست. غم و شادی در عشق واقعی ، مساوی و لذت بخش است. معشوق شکستنی نیست، مردنی نیست، پژمردنی نیست ، بی وفا نیست. لذا عاشق هم به همین صورت پایدار ، قوی و رو به رشد است. و بیت زیر نیز توصیف چنین عشقی است.
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
وابستگی ، انسان را از بی نهایت هستی ، به محدوده ای گره می زند، به مانند چشمی که از این همه رنگ ، فقط رنگ سیاه و سفید را ببیند. مانند این همه اندام آدمی که به هنگام سرطان ، صرفاً یکنوع از سلولهایش شروع به رشد و توده شدن، می نماید. کسی که معتاد به مواد مخدر می شود ، از بی نهایت لذتی که می تواند از تمام اعضاء و جوارح خود ببرد ، صرفاً به یک لذت بسنده می کند، کسی که وابسته به سکس می شود ، از بی نهایت پتانسیل خود ، به لحاظ وابستگی اش ، محروم می ماند. کسی که به یک فرد وابسته می شود ، از تمامی انسانها ، و بی نهایت هستی، فقط یکی را به عنوان مجرای تنفس خود بر می گزیند. کسی که خود را به شغل ، ثروت ، … ، وابسته می کند، از تمام جنبه های آدمی ، و موفقیت های گوناگون خود چشم پوشی می کند.
به چشم هایمان باید ، یاد بدهیم که از دیدن کوه ، دشت ، آسمان ، دریا ، سبزه ، زمین، ستاره، ماه، خورشید ، انسانها و … لذت ببرند.
از دستهایمان بخواهیم که مزه نوازش کردن را حس کنند .
گوشهایمان را نجوا کنیم که لذت شنیدن آوای پرندگان ، صدای گرم مادر بزرگ، موسیق باران و خنده های مستانه کودکانه را بشنوند.
با پاهایمان صمیمانه دشت را بدویم ، کوهها را بپیمائیم ، عصای ضعیفان و تکیه نیازمندان شویم.
با زبانمان کلام التیام بخش غمدیدگان شویم و لذت ببریم همانطور که از گفتن جملـــــــــــــه « دوستت دارم » به دلبر ، هیجان زده می شویم.
آری تنفس لذت بخش هوای بهاری ، بوی پائیز و نوازش برف بر صورتمان ، همه و همه میتوانند موجب احساسی باشند که موجب آرامش زندگی در کالبد منجمد و وابسته امان شود و ما را از تک بعدی بودن و چسبندگی به اشیاء و افراد رهایی بخشد.
عشق به مفهوم لذت بردن از همه هستی و هستی آفرین در کمال رهایی و آزادگی است، بدون ترس از دست دادن شی یا فردی خاص.
پس بر دست پینه بسته پدر و بر پیشانی پر چروک مادرت بوسه بزن
گل را ببو، باران را حس کن و آسمان پرستاره را به تماشا بنشین
دست نوازشت را بر سر کودک یتیم بکش و سینه ات را سنگ صبور دوستان کن
گستره آسمان را دلیل کوچکی غمهایت بدان و شرم “پدری خجالت زده از دست خالی در پیش کودکانش” را به خود بیفزا
لایحه علمت را چون نسیم بهاری بین همنوعانت منتشر کن.
روی گشاده و لبخندت را ، ارزانی مردمان خسته از کاری کن، که هنگام غروب در خیابان های شلوغ با چشمانی خواب آلود رو به خانه دارند.
آرامش بخش کسانی باش که با تو مرتبطند. به نوعی که اگر جهان را ترک کنی، شکاف نبودنت را حس کنند. با این وجود دیگران را وابسته به خودت نکن و آنها را مالامال عشق کن. آنها را بزرگتر از آنی بنما که شی یا فردی آنها را به خود وابسته کند.
عشق را از هر کجا شروع کنید به زودی متوجه می شوید بسیار سیار و روان است. و همه آفرینش را در خود جای می دهد. وقتی عشق چنین عظیم و بزرگ است ، پس در انحصار شئی یا شخصی نیست، که آن را از ما بگیرد و ما را تنها بگذارد. همه هستی در وجود ماست ، پس، از دست دادن هیچ چیز ، موجب کاستی در این بی نهایت عشق ما ، نمی شود.
ارزش تو به اندازه آن چیزی است که به آن دل می بندی پس مواظب باش که به کمتر از بی نهایت عشق ، دلبسته نشوی.
بـرای بـرخـی از مـا ابـراز احسـاسـات کـمی دشـوار است و خـیـلی ها هم اصلاً دوست ندارند که احساساتشـان را بـه زبان بـیـاورند. ایـن مسئـله بـرای دوسـتان یــا همسران اینافرد خـيلی سـخت اسـت چـون وقـتی مشکلی پیـش می آیـند نـمی فهمند که اشکال کار کجاسـت. سـوء تـفاهـمات روی هـم جـمـع شـده و ایـن تصورات نادرست باعث پژمرده شدن و کمرنگ شدن تدریجـی رابـطـه خـواهد شــد. در این مـقـاله نکاتی را برایتان عنوان می کنیم که به شما کـمـکمی کـنـد کاری کنید تـا طـرف مقـابــلتان حرفهایش را رک و راست به شما بگوید.
خیلی از ما تجربه این را داشته ایم که همسر یا دوستمان وقتی رابطه مان با او دچار مشکل می شود، رفتاری آرام را پیش میگیرد و هیچ حرفی نمی زند. در اینگونه مواقع خیلی سخت می توان زن/شوهر/دوست پسر/یا دوست دخترتان را وادار به حرف زدن کنید تا بفهمید که در فکر او چه می گذرد.
ارتباط بسیار مهم است
فقدان ارتباط صحیح یکی از دلایل فروپاشی روابط به شمار می رود. برنامه های کاری زیاد یا اعتماد کردن همسرتان به دوستان خود یا یکی از اعضای خانواده اش، گاهي باعث می شود که حرف هایش را با شما در میان نگذارد. در این زمینه، صبر و مهربانی چاره کار است. در چنین مواقعی نباید سعی کنید به زور آنها را وادار به حرف زدن کنید، درعوض با مهربانی و همدلی تلاش کنید تا از نقطه نظر آنها باخبر شوید.
یادداشت ردوبدل کنید
اگر نمی توانید به صورت کلامی با هم ارتباط برقرار کنید، برای هم یادداشت بنویسید. نوشتن به فرد مقابل امکان می دهد تا بیشتر روی پیام شما فکر کند و سریع و عجولانه به آن پاسخ ندهد. اگر از نوشته خودتان خوشتان نیامد، می توانید آن را عوض هم کنید و وقتی بعد از یادداشتتان همسرتان را ببینید، خواهید دید که خیلی بهتر حرف هایتان را درک کرده است.
زمان خوبی برای حرف زدن انتخاب کنید
ممکن است طرف مقابلتان همیشه حال و حوصله حرف زدن نداشته باشد. شاید روز بدی در محل کار داشته، خیلی خسته باشد یا درگیر مشکلات خانوادگی باشد. زمانی با آنها صحبت کنید که فکر می کنید حواسشان دقیقاً متوجه شماست و فکرشان آزاد است. در غیر اینصورت پاسخی که می خواهید را از او دریافت نخواهید کرد.
علاقه نشان دهید
فقط درمورد خودتان حرف نزنید. طرفتان قبلاً همه چیز را درمورد شما شنیده است و می خواهد کمی هم به مسائل او پرداخته شود. اگر بخواهید همیشه درمورد مشکلات خودتان حرف بزنید باعث می شود که بیشتر سکوت کنند. درعوض سعی کنید کمی هم به مسائل آنها علاقه نشان دهید
کمی سخت گیری کنید
اگر با همه این حرفها باز هم علاقه ای به حرف زدن نشان ندادند، زمانش رسیده که کمی محکم تر برخورد کنید. تلویزیون را خاموش کنید یا صدای موسیقی را قطع کنید. رک و راست به آنها بگویید که می خواهید حرف های او را هم بشنوید و حقتان است که کمی از وقتشان را صرف شما کنند. فقط باید کمی قطعیت نشان دهید نه اینکه دعوا و مرافعه راه بیندازید.
عشق و درک نشان دهید
آخر اینکه باید با همسرتان صبور باشید. عشق و صبر آنچه را که همسرتان برای حرف زدن به آن نیاز دارد را در اختیارشان می گذاردیعنی امنیت احساسی. آنها می دانند که شما آنها را دوست دارید و به آنها احترام می گذارید و ممطئن هستند که حرف آنها را می فهمید. ترس از مسخره جلوه کردن افراد را از بیان احساساتشان در نزدیک ترین روابطشان باز می دارد. به آنها اطمینان دهید که چنین چیزی اتفاق نمی افتد. در آن زمان است که آنها مشتاقانه حرف هایشان را با شما در میان می گذارند.
دبير سمينار تشخيص و درمان اختلالات عملكرد جنسي با اشاره به شيوع اختلالات جنسي در 43 درصد مردان و 31 درصد زنان گفت: “بايد مراكز تخصصي درمان اختلالات جنسي در كشور گسترش يابند.”
به گزارش ایسنا دكتر ناصحي، روانپزشك در گفتگویی اظهار كرد :”تحقيقات نشان داده كه درصد قابل توجهي از مردان و زنان دچار اختلال جنسي هستند و اختلالات جنسي از دو منشاء جسمي و روان شناختي حاصل ميشود.”
” منشا جسمي شامل فشار خون، ديابت، بيماريهاي كليوي و است و در علل روانشناختي افسردگي، وسواس، اضطراب و اختلال شخصيت موثر هستند.”[دلایل روانی ناتوانی جنسی مردان]
وي خاطرنشان كرد: “به طور كلي در جوامع، اختلالات عملكرد جنسي با منشا روانشناختي بيشتر مشاهده ميشود اما در كشور ما با توجه به شيوع بالاي وابستگي به مواد شبهافیونی، اختلالات جنسي نيز به دنبال آن زياد بوده و يك عامل مجزا محسوب ميشود.”
اين روان پزشك با بيان اين كه بسياري از اختلالات عملكرد جنسي در مردان و زنان باعث مشكلات زناشويي ثانويه ميشود، افزود: “بررسيهاي صورت گرفته در رابطه با طلاق و اختلافات زناشويي، نشان ميدهد كه در بسياري از موارد، علت اوليه طلاق، مشكلات جنسي مرد يا زن بوده كه در مراحل بالاتر به مشكلات زناشويي بزرگتر و در نهايت به طلاق منجر ميشود.” [آموزش بهداشت جنسي زوجين آمار طلاق را كاهش ميدهد]
وي خاطرنشان كرد: “بسياري از مردم جامعه مشكلات جنسي دارند، اما به علت فرهنگ كشور به پزشك مراجعه نكرده و نگران انگزدن از سوي جامعه هستند، در حالي كه اين افراد با مراجعه به متخصصان درمانهاي جنسي، ميتوانند تحت درمان قرار گيرند. همچنين بايد مراكز تخصصي درمانهاي اختلال جنسي در سطح كشور گسترش يابد”.
خانم ها آیا می دانید که چه چیزهایی شعله جنسی آقایون را خاموش می کند؟ خیلی چیزها البته ممکن است رفتار یا خصوصیتی که شعله جنسی یک مرد را خاموش می کند، برای مرد دیگر اینطور نباشد. بعد از انجام تحقیقات مختلف، ما به این نتایج رسیده ایم. در این مقاله لیستی 10 موردی از مهمترین چیزها و رفتارهایی که تحریک جنسی آقایون را متوقف می کند، گرد آورده ایم. خانم ها همیشه به یاد داشته باشید ممکن است همه این موارد شعله تحریک همسر شما را خاموش نکند اما در هر حال از جمله متداولترین مسائلی است که می تواند منجر به آن شود.
1. زن هایی که مثل پلیس های ترافیک عمل می کنند.
یعنی زنهایی که حین عمل جنسی از مردشان می خواهند کاری را انجام دهد. مثلاً می گویند، لباسم را آرام دربیار، حالا گردنبندمو دربیار، نه نه نه اینقدر تند، با دستت موهامو نوازش کن، و و و…. بله خیلی از خانم ها هستند که موقع سکس چنین رفتاری دارند. در تحقیقاتی که ما انجام دادیم مردها واقعاً از این رفتار متنفر بودند. البته ابراز احساستان درمورد سکس بااینکه مثل یک پلیس ترافیک دستور بدهید، خیلی فرق می کند.
2. زنهایی که در بستر، بی تحرک هستند (واکنش نمی دهند).
کاملاً واضح است که این کدام دسته از خانم ها می باشند. خیلی از زنها هستند که فقط در تختخواب دراز می کشند و بقیه کارها مسئولیتش با مرد است. قدیم عرف به این شکل بوده است اما امروز اصلاً برای هیچ مردی قابل قبول نیست. مردها دوست دارند خانمشان به آنها واکنش دهد. این مهمترین شکایتی بود که در این تحقیقات مردها از خانم هایشان داشتند.
3. زنهایی که به خودشان نمی رسند.
این مسئله بیشتر مربوط به خانم های متاهل است. خیلی از ما اینطور هستیم. بعد از ازدواج چندان به خودمان رسیدگی نمی کنیم. چند نفر از شما تا به حال این جمله به ذهنتان خطور کرده که “الان دیگر زنش هستم لازم نیست تحت تاثیرش بگذارم.”؟ مطمئن باشید نظر مردها چیز دیگری است. در این تحقیقات، مردها از زنهایی که خودشان را ول کرده و دیگر رسیدگی های لازم را به خودشان نمی کنند، بدگویی می کردند. مثلاً اصلاح نکردن بدن، درست نکردن موها، پوشیدن لباسهای زیر پاره، بوی بد دهان، رسیدگی نکردن به ناخن ها و از این قبیل. پس کمی برای خودتان وقت بگذارید و همیشه خودتان را مرتب و سرحال نگه دارید.
4. زنهایی که مداوم از خودشان و بدنشان بدگویی می کنند.
باید یاد بگیرید که جسمتان را دوست داشته باشید. این شوهرتان را خیلی تحریک می کند. آنها از اینکه بخواهید مدام در مورد نواقص و اشکالاتتان غر بزنید خسته می شوند.
5. زنهایی که فقط به وضعیت مادی مرد توجه دارند.
میدانم که خیلی از شما ممکن است بگویید که این آخرین چیزی است که به ذهنتان خطور می کند. اما خیلی از زنها هم هستند که فقط به خاطر پول مرد با او همخوابه می شوند. مردها واقعاً از این رفتار متنفر هستند و مطمئناً حق هم دارند. این خیلی سنگدلانه است.
6. زنهایی که درمورد دوست پسرهای قبلیشان حرف می زنند.
این مسئله برای مردها بسیار ناراحت کننده است و آیا می توانید حق را به آنها ندهید؟ خواهشاً تاریخچه روابط خودتان را با مردهای دیگر برای خودتان نگه دارید. اگر شما هم جای او بودید، مطمئناً دوست نداشتید بایستید و او از دوست دخترهایش برایتان تعریف کند.
7. زنهایی که لباس زیر های زیبا نمی پوشند.
مردها اصلاً شبیه هم نیستند و سلیقه آنها در لباس زیر هم شبیه به هم نیست. همه چیز به سلیقه مرد شما بستگی دارد. پس با خود او در این باره صحبت کنید و ببینید او چه دوست دارد. طبق تحقیقات، لباس زیر نقش بسیار مهمی در تحریک مردها دارد.
8. زنهایی که خیلی در بستر حرف می زنند.
این مسئله کمی برای من عجیب بود چون اصلاً نمی توانم به ذهنم راه بدهم که ممکن است فکر کنید، صحبت کردن درمورد پرداخت قبض ها می تواند باعث تحریک همسرتان در تخت شود. اما خیلی افراد هستند که این رفتار را دارند و خیلی از مردها این را بعنوان یکی از مهمترین رفتارهایی که تحریک جنسی آنها را متوقف می کند، گزارش کرده اند.
9. زنهایی که تظاهر می کنند.
مطمئنم همه ما یکی دو بار هم که شده اینکار را انجام داده ایم. دربرخی از مراحل زندگی برای اینکه مردمان فکر نکند اشکالی دارد، نقش بازی کرده ایم. اما برای او بهتر است که به او حقیقت را بگویید و بگویید که فعلاً حال و حوصله سکس ندارید تا اینکه بخواهید برایش تظاهر کنید. خیلی اوقات زنها آنقدر فکر و خیال در سرشان است که نمی توانند روی آن موضوع تمرکز کنند و حوصله سکس ندارند و بنابر تحقیقات اکثر مردها می توانند این مشکل شما را بپذیرند. پس دفعه بعدی که حوصله سکس نداشتید، به جای نقش بازی کردن حقیقت را به همسرتان بگویید.
10. زنهایی که هیچوقت شروع کننده سکس نیستند.
این رفتار هم از جمله رفتارهایی است که قدیم کاملاً طبیعی بوده است. قدیم این مردها بودند که همیشه باید سکس را شروع می کردند و اولین حرکات را انجام می دادند اما در این دنیای جدید، همه چیز فرق کرده است. مردهای ما دوست دارند که هر از گاهی هم خانمشان شروع کننده باشد. اینکار برای خیلی از خانم ها سخت است چون از آن اول تصورشان این بوده که نباید خودشان را پایین بکشند و پیشقدم شوند. اما من این اطمینان را به شما می دهم که بااینکار نه تنها خودتان را کوچک نمی کنید، بلکه همسرتان را هم به ادامه رابطه بیشتر تحریک می کنید.
همانطور که قبلاً گفتیم مردها خیلی با هم تفاوت دارند. این شما هستید که باید روحیات آنها را شناخته و ببینید کدامیک از این خصوصیات شعله تحریک جنسی آنها را خاموش می کند. در این زمینه با خود او حرف بزنید و از جوابی که ممکن است به شما بدهد اصلاً ناراحت نشوید. فقط سعی کنید که خودتان را اصلاح کرده و برای بهبود رابطه تان بکوشید.
منبع:
در دنیای پراضطراب امروز آرامش وراحتی خیال نعمتی است که بسیاری آرزوی آن را دارند اما برای رسیدن به آن تنها آرزو کافی نیست بلکه باید قدم پیش نهاد و کاری کرد. آنچه در پی می آید برخی تکنیکهای روانی شناختی است که ضمن کمک به رفع تشویش ونگرانی آرامش و نشاط و شادی را در زندگی ما رونق می بخشد.
راز اول : با خدا ارتباط برقرار کنید
حداقل نیاز انسان به روح خدایی مانند احتیاج نوزاد به مادر است به همان میزان که جسم برای ادامه حیات به هوا وغذا نیازمند است، روح و باطن نیز به هدایت الهی وروح ربانی محتاج است.
آرامش جان، زمینی حاصلخیز است که دانه های”خواست ونیاز”درآن به خوبی می روید.نیازهای به حق را دریاد خداوند که آرامش جان وقلب است بکارید تا به خوبی تحقق یابند. خداوند همراه کسی است که او همراه خداوند باشد با توجه به خداوند وخواندن نامهای اوهمراهی وپشتبانی خدا را به سوی خودجلب کنید پس به خداوند توجه کنید تا الهی شوید! به خدا توکل کنید.هرچه ارتباط شما با خدا این نیروی عظیم وخرد لایتناهی بیشتروبیشترشود آرامش ونشاط بیشتری را در خود تجربه می کنید و هر چه ارتباط شما با خدا محدودتر شود ترس واضطراب بیشتری بر شما چیره می شود. خداوند فرموده است”اگر مرا یاری کنید شما را یاری می کنم وقدمهایتان را استوار میگردانم”یار خدا بودن یعنی براساس قوانین الهی رفتار کردن، گناه نکردن، کمک به دیگران، نرنجاندن دیگران، احترام به والدین و درواقع یار خدا بودن همان یاری کردن به خود است.
رازدوم:ازآنچه هستید راضی باشید
بدن وسیله زندگی است نه جوهرآن.آن قدرکه ما انسانها با ظاهر جسمی خود مشخص می شویم یک درخت با تنه اش مشخص نمی شود.تجربیات ما باید مثل درخت به ما شکل بدهد ولی این کار را نمی کند.فقط جوهره وجودمان است که با شرایط محیط از بین نمی رود، شکسته نمی شود ویا درمعرض دید وبررسی دیگران قرار نمی گیرد.وجود داشتن پر معنا وپر مفهوم است.من وجود دارم، من هستم، من این جا هستم، من در حال شدن هست، تنها من هستم که زندگی را می سازم و..هر کدام از ما انسانها در این دنیا ما موریتی خاص داریم.باکمک به دیگران ومهرورزی به آنان باعث تکامل روحمان می شویم.رسالت اصلی ما در این دنیا بیدار شدن و بیدار کردن است وزندگی ما به منزله یک سفراست و هدف نیست.منظور از بیداری فعال شدن در همه ابعاد وجود و همه زوایای زندگی است مانند بیداری جسمی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و…خلاصه در یک کلام”بیداری الهی”.
راز سوم:مثبت فکر کنید
یاد بگیرید که احساس هایتان را از طریق افکار مثبت مهار کنید.به دقت افکارتان را زیرنظربگیرید و هنگامی که یک فکر منفی هجوم می اورد خودتان را وارسی و به جای آن یک فکر مثبت جایگزین کنید.ذهن مثبت اوضاع مثبت را به خود جلب می کند.به خاطر داشته باشید که عالم به نیات ما پاسخ می دهد.
افکار وعقاید ما به صورت انرژی از وجودمان ساطع میشود وبه جهان بیرون راه می یابد ومحیط سعی می کند آنچه را می خواهیم به ما هدیه کند.راز توفیق آن است که میزان انرژی خود را در جهت مثبت و صعودی افزایش دهیم و برای خود ودیگران همیشه بهترینها را بخواهیم.چرا که حتی اگر در مورد دیگران نیت بد و منفی داشته باشیم آثار مخرب آن گریبانگیر خودمان می شود.چه زیباست که بهترین نیات وآرزوها وافکار را برای خود ودیگران داشته باشیم تا به اوج آرامش وشادی برسیم.
راز چهارم:بر آرامش درونی تمرکز کنید
در دل توفان هم آرامش نهفته است.مهم نیست که درهرزمانی از روز چه اتفاقی بیفتد.هر چه مسایل به نظر مشکل وپر دردسر بیایند و هر چه قدر که بخواهیم کارهای زیادی را در آن واحد انجام دهیم باید فقط به خلوتگاه درون خویش برگردیم و آرامش درونی پیدا کنیم.برای دسترسی به خلوتگاه درونی چشمهایتان را ببندید و روشنایی آرام و ملایمی را درون خود تصور کنید.این فضا جایی است که ضربان قلب شما به فرمان شما آرام می تپد.به آن جا بروید واز دوردست استاد معنویتان از راه میرسد در گوشتان زمزمه می کند:”هر جا می توانید خوبی کنید در هر چه می توانید به هر شکل که می توانید هروقت که می توانید به همه اشخاصی که می توانید و تا زمانی که میتوانید”نور سفیدی فضای دلتان را آرام می کند.سپس بر این آرامش حاصل شده تمرکز کنید.
راز پنجم:قضاوت خود را به تاخیر بیندازید
در این جهان هیچ حادثه ای بر حسب تصادف ودر همه وقایعی که روی میدهند لطف و رحمت الهی نهفته است.تمام حوادث برای ما پیامهایی دارند که سبب تکامل روحمان میشوند.مثلاً شما می توانید پیام آن حادثه به ظاهر بد را بعد از گذشت مدت زمانی بفهمید و یا حتی ممکن است تا زمانی که زنده هستید، متوجه نشوید زیرا بسیاری از این وقایع فراسوی درک ما و جزء اسرار الهی هستند و تلاش برای فهم حکمت خداوند با هوش محدودمان مانند سنجش اقیانوس با پیمانه است.همچنین در ذهن الهی، از دست دادنی ای وجود ندارد واگر شما به ظاهر چیزی را از دست میدهید معادل آن شئ و یا حتی بالاتر از آن را به دست خواهید آورد و تمام این اشیاء وسیله ای برای تکامل و زیبایی شما هستند.بیایید کاملاً بپذیریم که در هر موقعیت نامطلوب، نیکی پنهانی برای همه وجود دارد.”ساقی هر چه ریزد لطف اوست”
راز ششم:صفتهای مثبت خود را افزایش دهید
از غیبت، تهمت و صفتهای نسنجیده درباره افراد یا حوادث، حسادت، كینه، دروغ، جر وبحث كردن با دیگران و خلاصه رنجاندن دیگران به شدت پرهیز كنید.زیرا كسی كه با انجام دادن این گونه اعمال تراكمی از نیروهای منفی عذاب می كشد، خودتان هستید. زمانی كه به دیگران خوبی و كمك می كنید تجمعی از نیروهای مثبت به دور خودتان فراهم می اورید و این نیروهای مثبت باعث آرامش و شادی شما می شوند.هنگامی كه وضو می گیرید الكتریسیته های ساكن را به سطح بدن خود می اورید.آب نیز زسانا است وشما امواج الفا {امواج آرامش بخش} تولید می كنید.با كشیدن مسح سراین امواج را به كورتكس مغزانتقال می دهید و باعث می شوید كه ناحیه شلوغ ذهن آرام گیرد.با مسح پا انتقال امواج آلفا را در اندامهای پایینی سرعت می بخشید.بیشترین منطقه ای كه در كره زمین امواج آلفا دارد كعبه است.زمانی كه شما نماز می خوانید و جهت خانه خدا قرار می گیرید وهفت قسمت بدن شما با زمین تماس پیدا می كند، امواجی را دریافت می كنید كه باعث آرامش شما می شوند.برای افزایش نیروهای مثبت خود می توانید در یك وان حمام پر از آب ونمك به مدت بیست دقیقه قرار بگیرید.در بطری های رنگی آب خوراكی بریزید و به مدت دو ساعت در معرض نور شدید آفتاب قرار دهید سپس آنها را در یخچال بگذارید و در موقع لزوم بنوشید.بدون كفش وجوراب روی چمن راه بروید زیرا طبیت منبع انرژی نیروهای مثبت است.
راز هفتم:به دستورات اخلاقی احترام بگذارید
از كنجكاوی كردن در زندگی دیگران دوری كنید.از خواندن نامه های شخصی ودفتر خاطرات محرمانه دیگران و گوش دادن به مكالمات خصوصی آنها اجتناب كنید.بدون در زدن واجازه گرفتن وارد هر مكانی نشوید.سعی در اثبات درستی نظرات و عقاید خود به دیگران نداشته باشید.تلاش نكنید كه به زور افكار و عقاید دیگران را تغییر دهید، زیرا در صورت رعایت نكردن این دستورات آرامش خود را بر هم می زنید.به پدر ومادر خود نیكی كنید.با آنان با صدای بلند صحبت نكنید.
“بتی.جی ایدی”می گوید:”از زمانی كه شما به درگاه خداوند دعا می كنید این دعاها به صورت شعاع های نورانی به طرف آسمان بالا می روند و فرشته ها برای اجابت به زمین می آیند ولی در میان این شعاعهای نورانی یكی از همه فوق العاده قطورتر و نورانی تر است و فرشتگان به محض مشاهده آن سریع به آن رسیدگی می كنند.این پرتو قدرتمند و خیره كننده مربوط به دعای پدر ومادر در حق شماست.دعای مادر خالصانه ترین دعاهاست.چه زیباست به والدین خود از صمیم قلب احترام بگذارید ونیازهای آنان را تامین كنید زیرا كه مهر و نیكی به آنان سبب آرامش و نشاط درشما می شود.
راز هشتم:حس ها را از یكدیگرجدا كنید.
اغلب ما به این مسئله توجه چندانی نداشته ایم كه حواس پنجگانه خود را از یكدیگر تفكیك و آنها را به صورت مجزا از یكدیگر حس كنیم.ذهنتان را برای بالا بردن آگاهی حسی، پرورش دهید.امروز بر بینایی تمركز كنید، فردا بر مزه، روزبعد بر بویایی و…مثلاً زمانی كه در حال دوش گرفتن در حمام هستید قطرات آب را روی بدن خود احساس كنید واز اینكه باعث تمیزی وآرامش شما می شود، لذت ببرید.موقعی كه در حال غذا خوردن هستید فقط به طمع و مزه غذا تمركز كنید.وقتی در حال ریختن چای در استكان هستید به صدای ریزش آن گوش دهید.به این ترتیب، شروع به جدا كردن تجربیات حسی تان از یكدیگر كنید و از هر كدام لذت ببرید.
رازنهم:دید جدیدی پیدا كنید
پرهای دم طاووس رنگارنگ هستند وهنگامی كه از زاویه ای خاص به آنها نگاه می كنید درخشش وزیبایی بی نظیری دارند.خیلی از مسائل در زندگی هنگامی ارزش خود را نشان می دهند كه از زاویه درست دیده شوند.ولی نگرشهای متشابه وكلیشه ای، دیدن این زیبایی ها را مشكل می سازد.اگر به هر مسئله ای از زاویه ای درست نگاه كنید در آن چیزهای با شكوه وزیبایی خواهید دید.سعی كنید همه چیز وهمه كس را با چشمهای تازه ای ببینید كه از طریق عادت تیره وتار نشده اند.با این روش شما می توانید ثروتهای نامحدودی را كشف كنید.به خاطر داشته باشید كه اگر از زاویه ای درست به تمام چیزها واشخاص نگاه كنید هرشخص یا هرشیء از طرف خالقتان برای شما ارمغان و پیام زیبایی به همراه خواهد داشت.
رازدهم:وسایل اضافی را از محیط زندگیتان خارج كنید
اشیاءدرون خانه تان را لمس كنید واز خودتان بپرسید آیا به این وسایل احتیاج دارم؟كتابها را از درون قفسه بیرون بیاورید وببینید آیا دوباره قصد خواندن این كتابها را دارید.هرشیء یادگاری را بررسی كنید واز خودتان بپرسید:”آیا هنوزلحظه ای را كه این شیء به یادم می آورد برایم مهم وبا ارزش هستند؟”لباسهایتان را باز كنید وتوجه كنید كه آیا به تمام این لباسها احتیاج دارید واز آخرین باری كه آنها را پوشیده اید چه قدر زمان می گذرد و آیا دوباره تصمیم به پوشیدن آنها دارید؟بعد از این بررسی كاملی كه به عمل می اورید تمام وسایل ولباسهای اضافی تان را به دیگران ببخشید و یا آنها را حراج كنید.زیرا كه هر شیء انرژی خودش را دارد واگربه كار نرود درخانه به آب راكد تبدیل می شود.همچنین جای مناسبی برای جوندگان و پشه ها می گردند.پس مراقب باشید وبگذارید انرژی آزادانه جریان یابد وآب جاری گردد.اگر كهنه ای را نگه دارید تازه ها جایی برای تجلی خویش نمی یابند.پس برای چرخش انرژی و پیشرفت درزندگی تان وسایلی را كه احتیاج ندارید ازمحیط خارج سازید.
آيا واقعا شاد هستيد؟
آيا ميدانيد معني واقعي شادي چيست و براي رسيدن به آن چه راههايي را بايد پيمود؟ اين پرسشها توسط كساني پرسيده ميشود كه براستي دنبال شادي و خوشبختي باشند. اگر ميخواهيد شاد باشيد، بايد باور كنيد كه ميتوانيد و توانايي رسيدن به آن را داريد.
برخي افراد اشتباه ميكنند چون تصور ميكنند شايسته شادي و خوشبختي نيستند و بدبختي و ناراحتي خود را به عنوان سرنوشت خود قلمداد ميكنند. حقيقت مطلب اين است كه خوشبختي نيز مثل ساير چيزها در زندگي بايد به دست آورده شود. در اين مبحث نكاتي آمده است كه به شما براي ايجاد شادي در زندگيتان كمك خواهد كرد.
- ببينيد چه چيز باعث شادي و خوشحالي شما ميشود. هر كس براي شاد بودن و شاد زيستن به چيزهايي خاص نيازمند است و آنچه باعث شادي يك نفر ميشود ممكن است براي ديگري متفاوت باشد. شخصيت خودتان را كشف كنيد و نگران نباشيد كه مبادا نيازهاي شما براي رسيدن به شادي با اطرافيانتان متفاوت باشد.
- براي رسيدن به اهدافي كه تصور ميكنيد باعث شادي شما ميشود، نقشه بكشيد. وقتي به دنبال دستيابي به اهدافتان باشيد، وضعيت روحيتان نيز بهبود مييابد، چون آن وقت درباره خودتان احساس بهتري پيدا ميكنيد.
- روز خود را با آدمهاي شاد و سرزنده بگذرانيد. وقتي اطرافيانتان افرادي بدبين و ناراحت باشند، شما نيز خواه ناخواه به اين وضعيت مبتلا خواهيد شد، برعكس اگر اطرافتان پر از آدمهاي سرزنده و خوشحال باشد، روحيه شاد آنها در شما نيز تاثير خواهد كرد.
- وقتي اتفاق بدي برايتان ميافتد، به جاي متاسف شدن، به دنبال راه چارهاي براي آن باشيد. افرادي كه واقعا شاد هستند، اجازه نميدهند اتفاقات بد در روحيه آنها اثر كند، چون ميدانند با كمي فكر و تلاش خواهند توانست موقعيت را دوباره موافق حالشان كنند.
- چند دقيقه در روز درباره چيزهايي كه باعث خوشحاليتان ميشود فكر كنيد. اين چند دقيقه به شما فرصت ميدهد بر چيزهاي مثبت در زندگيتان متمركز شويد كه باعث شاديتان خواهد شد.
- هر روز سعي كنيد كار خوبي براي خود انجام دهيد، خودتان را به ناهار دعوت كنيد، حمامي طولاني و آرامشدهنده كنيد يا چند دقيقه بيشتر روي آرايش ظاهرتان كار كنيد، همه مفيد و موثر خواهند بود. در همه موقعيتها در پي شوخي و خنده باشيد، درست است كه در مواقعي خاص بايد جديت خود را حفظ كنيد، اما در موقعيتهايي كه فكر ميكنيد ممكن است باعث ناراحتيتان شود، شوخطبعي چاره كار است.
حفظ سلامت يكي ديگر از راههاي رسيدن به شادي است. داشتن اضافهوزن يا نخوردن غذاهاي مغذي تاثير منفي بر روحيه شما خواهد داشت. همچنين ورزش باعث آزاد شدن آندروفين ميشود كه شادي را در پي خواهد داشت.
- در آخر بايد بفهميد كه شما شايسته شادي هستيد. آن دسته از افرادي كه تصور ميكنند لياقت رسيدن به خوشبختي و خوشحالي را ندارند، ناخودآگاه تلاش براي رسيدن به شادي و خوشبختي خود را خراب ميكنند. هر روز به خودتان بگوييد من شايسته خوشبختي هستم.تعريف خوشبختي دشوار است، اما افراد معمولا ميتوانند بفهمند كه شاد و خوشبخت هستند يا خير. افراد زيادي تصور ميكنند خوشبختي نوعي شانس است و سرنوشت اين بوده كه بعضي مردم خوشبخت شوند و بعضي ديگر بدبخت. سعي كنيد نكات بالا را در زندگي خود به كار بريد و مطمئن باشيد كه ميتوانيد به خوشبختي دست يابيد.
پزشكان توصيه ميكنند دانشآموزان در فصل امتحانات به دليل افزايش فعاليتهاي مغزي نياز به تغذيه سالمتر و استفاده از دانههاي روغني و مغزها دارند. مصرف مواد غذايي حاوي لستين و كولين نظير انواع مغزها و دانههاي روغني، گندم جوانه زده، آرد گندم حاوي سبوس و فرآوردههاي تهيه شده از اين آردها نظير نانهاي سبوس دار يا ماكاروني در ايام امتحانات و دوران آمادگي براي كنكور توصيه ميشود.
دكتر سيد ضياء الدين مظهري، متخصص تغذيه در گفتگو با ايسنا، درباره نقش تغذيه در كارايي و فعاليتهاي فكري و مغزي اظهاركرد: مغز همانند ساير اعضاي بدن به غذا و انرژي نيازمند است به ويژه آن كه در ايامي خاص درصد قابل توجهي از مواد مغذي و انرژيهاي دريافتي كودكان، نوجوانان و جوانان مورد استفاده فعاليتهاي مغزي و كنجكاويهاي آنها قرار ميگيرد.
وي با بيان اين كه در دوران آمادگي براي امتحانات به ويژه زمان تلاش براي كسب موفقيت در كنكور ورودي دانشگاه احتياجات تغذيهاي افراد افزايش مييابد، گفت: در اين دوران گروههاي خاص و مواد غذايي حاوي برخي از ويتامينها و مواد معدني ارزش بيشتري پيدا ميكنند.
اين متخصص تغذيه، با تاكيد بر حفظ تناسب، تعادل و تنوع براي تامين نيازهاي غذايي جوانان و نوجوانان گفت: بازتاب هرگونه عدم تعادل و تناسب و عدم استفاده ازهمه گروههاي غذايي به صورت كندي رشد و كاهش تمركز و قدرت يادگيري، عصبانيت، بي قراري، چاقي و لاغري نمود ميكند.
دكتر مظهري، وظيفه اصلي لستين و كولين را در ايجاد واسطههاي شيميايي چون استيل كولين (انتقال دهنده امواج عصبي از سلول به سلول) موثر برشمرد و افزود: از اين رو مصرف مواد غذايي حاوي لستين و كولين نظير انواع مغزها و دانههاي روغني، گندم جوانه زده، آرد گندم حاوي سبوس و فرآوردههاي تهيه شده از اين آردها نظير نانهاي سبوس دار يا ماكاروني در ايام امتحانات و دوران آمادگي براي كنكور توصيه ميشود.
وي در ادامه يادآور شد: ذرت، سويا و روغنهاي گياهي حاوي امگا 3، تخم مرغ، بادام زميني، نخود و لوبيا و سبزيجات داراي برگهاي سبز تيره نيز حاوي اين مواد هستند.
پدر؟ مادر؟ همسر؟ فرزند؟ یا شغل ، مدرک ، موقعیت و ثروت؟ یا به سلامتی ات؟ تفکراتت؟ احساساتت؟ یا اعتقاداتت؟ فرقی نمی کنه ، وابستگی یعنی اینکه خودت را به شیئی غیر از اصل خودت ، چنان ببندی که آزادیَت را بگیرد.
انسان نامحدود و البته آزاد آفریده شده است . و همه هستی مسخّر و در اختیار اوست. هیچ چیزی ارزش آن را ندارد تا انسانی را به خود ببندد و وابسته و زندانی خود کند. و همه هستی رشد و ارتقاءاشان در اینست که در خدمت آدمی باشند نه بر عکس. اشرف مخلوقات و سرور کائنات یعنی این.
حالا وقتی خودت را وابسته به موقعیت یا فردی می کنی ، در واقع خود را از موقعیت برتر و آزادی که داری به جایگاه پَست و محدودی تنزّل داده و گره می زنی. خود را شکننده می کنی. افراد و اشیاء دیگر زوال پذیر و رفتنی اند. شغل ، مدرک ، ثروت ، سلامتی ، احساس و … ، همه تغییر پذیر و از بین رفتنی اند. و هرکس به آنها وابسته باشد نیز رنج فرسودگی ، تنهایی، جدایی و پست شدن را ناچاراً ، همواره با خود دارد.
و اما عشق
عشق فراتر از هر گونه وابستگی هاست. اگر تو به یک نفر وابسته شدی و بدون او می میری ، نام آن را عشق مگذار. مثل نوزادی که به شیر مادر وابسته است ، اگر شیر مادر نباشد کودک می میرد، چون وابسته است. عشق وابستگی نیست که با نبود معشوق ، فرد مردنی شود. اصلاً معشوقی که اکنون باشد و فردا نباشد ، چگونه می تواند عشق ایجاد کند، صرفاً یک نوع وابستگی می آورد. و صد البته هنگام از بین رفتن هم تاثر و اندوه.
آری عشق همیشه رو به تزاید است. عشق آزاد و رهاست و پیرو آن عاشق و معشوق هم چنین اند. عشق ، عاشق را هر روز فربه تر می کند. شادتر می کند. حرکت عشق فقط رو به جلوست. غم و شادی در عشق واقعی ، مساوی و لذت بخش است. معشوق شکستنی نیست، مردنی نیست، پژمردنی نیست ، بی وفا نیست. لذا عاشق هم به همین صورت پایدار ، قوی و رو به رشد است. و بیت زیر نیز توصیف چنین عشقی است.
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
وابستگی ، انسان را از بی نهایت هستی ، به محدوده ای گره می زند، به مانند چشمی که از این همه رنگ ، فقط رنگ سیاه و سفید را ببیند. مانند این همه اندام آدمی که به هنگام سرطان ، صرفاً یکنوع از سلولهایش شروع به رشد و توده شدن، می نماید. کسی که معتاد به مواد مخدر می شود ، از بی نهایت لذتی که می تواند از تمام اعضاء و جوارح خود ببرد ، صرفاً به یک لذت بسنده می کند، کسی که وابسته به سکس می شود ، از بی نهایت پتانسیل خود ، به لحاظ وابستگی اش ، محروم می ماند. کسی که به یک فرد وابسته می شود ، از تمامی انسانها ، و بی نهایت هستی، فقط یکی را به عنوان مجرای تنفس خود بر می گزیند. کسی که خود را به شغل ، ثروت ، … ، وابسته می کند، از تمام جنبه های آدمی ، و موفقیت های گوناگون خود چشم پوشی می کند.
به چشم هایمان باید ، یاد بدهیم که از دیدن کوه ، دشت ، آسمان ، دریا ، سبزه ، زمین، ستاره، ماه، خورشید ، انسانها و … لذت ببرند.
از دستهایمان بخواهیم که مزه نوازش کردن را حس کنند .
گوشهایمان را نجوا کنیم که لذت شنیدن آوای پرندگان ، صدای گرم مادر بزرگ، موسیق باران و خنده های مستانه کودکانه را بشنوند.
با پاهایمان صمیمانه دشت را بدویم ، کوهها را بپیمائیم ، عصای ضعیفان و تکیه نیازمندان شویم.
با زبانمان کلام التیام بخش غمدیدگان شویم و لذت ببریم همانطور که از گفتن جملـــــــــــــه « دوستت دارم » به دلبر ، هیجان زده می شویم.
آری تنفس لذت بخش هوای بهاری ، بوی پائیز و نوازش برف بر صورتمان ، همه و همه میتوانند موجب احساسی باشند که موجب آرامش زندگی در کالبد منجمد و وابسته امان شود و ما را از تک بعدی بودن و چسبندگی به اشیاء و افراد رهایی بخشد.
عشق به مفهوم لذت بردن از همه هستی و هستی آفرین در کمال رهایی و آزادگی است، بدون ترس از دست دادن شی یا فردی خاص.
پس بر دست پینه بسته پدر و بر پیشانی پر چروک مادرت بوسه بزن
گل را ببو، باران را حس کن و آسمان پرستاره را به تماشا بنشین
دست نوازشت را بر سر کودک یتیم بکش و سینه ات را سنگ صبور دوستان کن
گستره آسمان را دلیل کوچکی غمهایت بدان و شرم “پدری خجالت زده از دست خالی در پیش کودکانش” را به خود بیفزا
لایحه علمت را چون نسیم بهاری بین همنوعانت منتشر کن.
روی گشاده و لبخندت را ، ارزانی مردمان خسته از کاری کن، که هنگام غروب در خیابان های شلوغ با چشمانی خواب آلود رو به خانه دارند.
آرامش بخش کسانی باش که با تو مرتبطند. به نوعی که اگر جهان را ترک کنی، شکاف نبودنت را حس کنند. با این وجود دیگران را وابسته به خودت نکن و آنها را مالامال عشق کن. آنها را بزرگتر از آنی بنما که شی یا فردی آنها را به خود وابسته کند.
عشق را از هر کجا شروع کنید به زودی متوجه می شوید بسیار سیار و روان است. و همه آفرینش را در خود جای می دهد. وقتی عشق چنین عظیم و بزرگ است ، پس در انحصار شئی یا شخصی نیست، که آن را از ما بگیرد و ما را تنها بگذارد. همه هستی در وجود ماست ، پس، از دست دادن هیچ چیز ، موجب کاستی در این بی نهایت عشق ما ، نمی شود.
ارزش تو به اندازه آن چیزی است که به آن دل می بندی پس مواظب باش که به کمتر از بی نهایت عشق ، دلبسته نشوی.