|
مشاهده خبر
موضوع: |
عکس خدا در اشک عاشق |
تاریخ ثبت: |
۱۳۹۱/۱/۱۹ |
مشاهده: |
3034 |
بار |
|
عکس خدا در اشک عاشق
قطره دلش دریا میخواست ، خیلی وقت بود که به خدا گفته بود. هر بار خدا میگفت : از قطره تا دریا راهی است طولانی ، راهی از رنج و عشق و صبوری ، هر قطره را لیاقت دریا نیست. قطره عبور کرد و گذشت ، قطره پشت سر گذاشت .قطره روان شد و راه افتاد و هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت. تا روزی که خدا گفت : امروز روز توست ، روز دریا شدن ، خدا قطره را به دریا رساند ، قطره طعم دریا را چشید ، طعم دریا شدن را اما... روزی قطره به خدا گفت : از دریا بزرگتر ، آری از دریا بزرگتر هم هست ؟ خدا گفت: هست. قطره گفت : پس من آن را میخواهم ، بزرگترین را ، بینهایت را. خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت : اینجا بینهایت است. آدم عاشق بود ، دنبال کلمهای میگشت تا عشق را توی آن بریزد ، اما هیچ کلمهای توان سنگینی عشق را نداشت ، آدم همه عشقش را توی یک قطره ریخت ، قطره از قلب عاشق عبور کرد و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید ، خدا گفت : حالا تو بینهایتی ، چون که عکس من در اشک عاشق است
|
|
|
|